غزلی برای شیعیان بی گناه پاراچنار

لقمه ای از دهان مان کم شد، خون دل خورده بعد جان دادیم
لقمه ای در دهان تو سم شد، ز تاسف سری تکان دادیم

گریه کردی؛ فرات طغیان کرد، چشم حق از دو چشم تو بارید
جامه زر خریدمان تر شد، فحش تحویل آسمان دادیم!

روی کردی به آسمان با اشک، تا امیدت به حضرت ماه است
خیره هستیم بر سفیر امید، ماهواره به هم نشان دادیم!

می‌بُرند اشقیای کرب و بلا، به جنون پا و دست و سرها را
دل امان نامه را چو امضا کرد، از تو بر عالمی امان دادیم

می‌کشی از نهان دل گاهی، ناله ای نه، غریو نه، آهی
ما نداریم از برای تو وقت، گوشمان را به بلبلان دادیم

نکند قلبمان خطر بکند، شایدم جیب مان ضرر بکند
در شعار و نه در عمل، گوییم، دستمان را به شیعیان دادیم

مردن تو به ما چه مربوط است؟، زنده ها بی اهمیت هستند
هر زمان وقت مرگ تو برسد، در غم و غصه تو جان دادیم!

شعر از پیمان طالبی

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *