سخنى با متولیان امور جوانان

جنون جوانى; فرهنگ و اندیشه دینى
امین میرزایى

اشاره: آغاز سال تحصیلى و بازگشایى مدارس و مراکز آموزش عالى بار دیگر بهانه‏اى فراهم آورد تا مطبوعات و رسانه‏ها موضوع تعلیم و تربیت نسل جوان را مورد توجه قرار دهند و درباره آن بنویسند و بگویند.

براستى در کشورى که نیمى از جمعیتش را جوانان تشکیل مى‏دهند تا چه‌اندازه به موضوع چگونگى پرورش فکرى و دینى جوانان اهمیت داده مى‏شود؟ آیا خانواده‏ها و نهادهاى تربیتى و فرهنگى کشور موضوع تربیت «جوان مسلمان‏» در عصر حاکمیت فرهنگ ابتذال و تباهى غرب را مورد توجه جدى قرار داده‏اند؟ آیا هیچ به این اندیشیده‏ایم که چگونه مى‏توان نسل امروز را نیز چون نسلهاى پیشین «منتظر» تربیت کرد و براى ظهور دولت کریمه امام عصر، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه، آماده ساخت؟

مقاله حاضر در واقع پیش‏درآمدى است‏براى طرح جدى‏تر موضوع جوانان و تعلیم و تربیت آنها در مجله موعود. امیدواریم که همه‌اندیشمندان و فرهیختگان میهن اسلامى و همه خوانندگان عزیز موعود با طرح دیدگاههاى خود ما را در رسیدن به طرحى کلان براى تربیت «نسل منتظر» یارى کنند. ان‏شاءالله.

همه بزرگان ما در قدیم، از کودکى و خردسالى به تربیت روانى و دینى فرزندان خود اقدام مى‏کردند و به این طریق جوانان پرورده دست این بزرگان نه تنها از همسالان و بزرگترهاى سنى خود نیز که تحت تربیتى این چنین قرار نداشته‏اند سر بوده‏اند، و بسیارى از ایشان برترى را نسبت‏به بزرگان نسلهاى بعدى حفظ کرده‏اند، و چه بسا بتوان سر تاکید قرآن آسمانى بر اشتمال عنوان «مقربون‏» یا «سابقون‏» بر شمار بیشترى از گذشتگان را، در روش تربیتى خاص آنان جستجو کرد که افراد نسلهاى بعد – به علت‏بعد فرهنگ – از آن کلا یا جزئا بى‏بهره بوده‏اند. (۱)

به طور مثال در ادبیات کهن ما، چه پیش از اسلام و در دوره حاکمیت‏حکیمان موسوم به «مغان‏» و چه پس از آن و در دوران زمامدارى فرهنگى عالمان مسلمان، همواره بخشى خاص به نحوه تربیت عملى و نه تنها علمى خردسالان و جوانان اختصاص داشته و گاه در حلقه درس یک عالم عالیقدر – گذشته از محافل خصوصى – هزاران نفر شرکت مى‏جسته‏اند. و این همان سبک تعلیمى است که توسط اندیشورانى همچون ژرارد و آدلهارد و آلبرت کبیر به اروپاى قرون وسطى منتقل شد و على‏رغم انعکاس ناقص در آثار نویسندگانى چون جان لاک انگلیسى و روسوى فرانسوى، بتدریج در محاق فراموشى فرو رفت. (۲)

بنا به اسناد تاریخى، عمده تاکید آموزگاران مسلمان علاوه بر آموزش فنون اسب‏سوارى، تیراندازى و شناگرى، بر محور اخلاق عملى و آموزشهاى به اصطلاح پراتیک دور مى‏زده، فلذا بر خلاف آنچه امروزه در جوامع غربى و غربزدگان شرقى شایع است، آموزشهاى اخلاقى به مشاعره و پند و اندرز زبانى و عاقبت چرس و بنگ و مواد افیونى! ختم نمى‏شده است. به مادران و پدران مى‏آموختند که تادیب عملى نوباوگان مى‏باید بلافاصله پس از دوران شیرخوارگى آغاز شود و نخستین درسى که کودک مى‏آموزد، مى‏باید درس عفت و حیا باشد. کودکان و نوجوانان را عملا از همنشینى با اضداد باز مى‏داشتند و از خواب بسیار و شره و شکم‏پرورى ایشان مانع مى‏شدند. مرحوم خواجه طوسى در کتاب «اخلاق ناصرى‏» مى‏نویسد:

ملوک فرس را رسم بوده است که فرزندان در میانه حشم و خدم تربیت ندادندى، بلکه با ثقات به طرفى فرستادندى تا به درشتى عیش و خشونت در مآکل و مشارب و ملابس برآیند و از تنعم و تجمل حذر نمایند و اخبار ایشان مشهود است و در اسلام عادت رؤساى دیلم نیز همین بوده است. (۳)

همچنانکه از کتب تربیتى گذشتگان برمى‏آید، سیر تربیتى کودکان از مدتها پیش از بلوغ آغاز مى‏شده و با رسیدن به سن جوانى، جوان با عبور از مسیر آموزش حکمت طبیعى و ریاضیات (حساب و هندسه و موسیقى) که حکم پرورشگاه ذهن نوآموزان را داشته، به حکمت اولى یا علم به مبدا معاد مى‏رسیده است. اما مهم اینجاست که مقدم بر مباحث‏حکمت نظرى، به او حکمت عملى یعنى اخلاق و تدبیر منزل و آیین ملک‏دارى مى‏آموختند و همچنین با تاکید بر لزوم همراهى سلوک عملى، زمینه پیوند نفس دانش‏آموزان را با موضوع و محمول و نسبت قضایایى که آموخته‏اند برقرار مى‏ساختند. به همین سان اولین درس لقمان حکیم به فرزند خود علم اخلاق است; آنجا که پس از تعلیم علوم حکمى و اصول خداشناسى سخن را به تعلیم طریق سلوک با پدر و مادر و همگنان، و عاقبت طریق راه رفتن و سخن گفتن مى‏کشاند:

و اقصد فى مشیک و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر. (۴)

در راه رفتن میانه‏روى پیشه کن و در هنگام سخن گفتن با صداى پایین گفتگو کن که بى‏گمان گوشخراشترین صداها صوت خران است.

بخشى از نصایح مذکور در آیات سوره مبارکه لقمان آمده و متن نسبتا مشروح آن در فرمایش امام صادق، علیه‏السلام، ذیل این آیات مضبوط است. (۵)

از سوى دیگر یکى از تعالیم قرآن آسمانى آن است که آدمى ذاتا موجودى هلوع، سرکش و طغیانگر بوده، آنتروپى خاص وجود او طبیعتا وى را به نافرمانى از فرمان رب فرا مى‏خواند. به زبان ساده‏تر طى مسیر سعادت (یا صراط مستقیم) مستلزم صرف انرژى و مراقبه دایم تا استقرار فضایل اخلاقى به صورت «ملکه روانى‏» در وجود انسان است.

برخى انسانها ذاتا از برخى رذایل پالوده هستند اما براى کسب بعضى دیگر از فضایل به تلاش جسمانى و پرورش قواى رحمانى محتاج‏اند. به این لحاظ عمده تلاش رهبران الهى آن بوده که بر توسن سرکش تمایلات انسانها، مهار تدبیر ببندند و با اجراى برنامه‏هاى فرهنگى خاص و ضمن پرهیز از سرکوب تمایلات صحیح غریزى، محدوده ملکوت نفس را از سیطره دو قوه «وهم‏» و «خیال‏» رهایى ببخشند. و این دقیقا نقطه مقابل خطى است که در طول تاریخ پیوسته بر تنور هواجس نفسانى دمیده و به تعبیر مرحوم علامه محمدتقى جعفرى، رضى‏الله‏عنه، همواره بر «چاه آرتزین‏» هوى و هوس ایشان، تلمبه تحریک نصب مى‏کرده است! در دیدگاه اول همواره میان عقل و دین نسبتى وثیق در میان بوده و همانگونه که یکى از اندیشوران معاصر بخوبى اشاره کرده است، مشتقات مختلف به کار رفته در قرآن آسمانى و روایات معصومین همچون «عقل‏» و «نهى‏» و امثال آن – بیش از آنکه با «راسیو» یا «ریزن‏» غربى هم‏افق باشد با دین (religion) که از ریشه لاتین [religare] به معنى عقال و وصل کردن و گره زدن و در یک کلام اتصال به حقیقت، گرفته شده هم‏معنى است. (۶) {mospagebreak}

پس بى‏مناسبت نیست که در همان حالى که نبى مکرم اسلام، صلى‏الله‏علیه‏وآله، جوانى را «شعبه‏اى از جنون‏» مى‏خوانند (۷) و یا امام امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، اندیشه روشن پیروان سالخورده را از توان جوانان برتر مى‏دانند (۸) و یا امام کاظم، علیه‏السلام، جوان شیعه‏اى را که علم دین نمى‏آموزد مستوجب مجازاتى دردناک (گویا بیست تازیانه) قلمداد مى‏فرماید، (۹) این حدیث نبوى که:

ان الله یحب الشاب الذى یغنى شبابه فى طاعه الله.

بى‏گمان خداوند جوانى را که دوران شباب خود را در طاعت‏خدا فنا کند دوست مى‏دارد.

قرنهاست که بر تارک فرهنگ و اندیشه اسلامى مى‏درخشد.

به این منوال مسیر تربیتى یاد شده در روایات معصومین که آموزش عملى علم دین را از دوران شیرخوارگى به بعد از مهمترین وظایف والدین مى‏شمارد، سخنى از سر گزاف نیست. چه در واقع این قبیل دستورالعملها حکم اقدامات پیشگیرانه‏اى را دارند که ذهن کودک را پیش از رسیدن به دوران بلوغ و جنون جوانى از مرحله عقل بالفعل و مستفاد بالاتر برده یا لااقل بر اسب سرکش هواجس نفسانى لگام تدبیر مى‏بندد. دقت در داستان زندگى پیامبران و امامان معصوم و همچنین بررسى تمامى اسوه‏هاى جوانى که از سوى نبى مکرم اسلام و جانشینان آن حضرت به ماموریتى گماشته شده‏اند صحت این ادعا را به اثبات مى‏رساند.

همه انبیا الهى چه آنها که تحت تربیت‏بزرگى به بالندگى رسیده‏اند و چه کسانى که منزوى از اجتماع پیرامون، به درجات والاى علم و ایمان دست‏یافته‏اند در دوران خردسالى و جوانى به نوعى ریاضت‏شرعى و خودسازى اخلاقى رو کرده‏اند. تکلم موسى، علیه‏السلام، با شجره مبارکه زیتونه – به عنوان مجلاى فیض الهى – پس از آموزش هشت‏ساله در نزد شعیب، صورت تحقق به خود پذیرفت و موسى، علیه‏السلام، در دوران نبوت نیز از تعالیم عملى خضر، علیه‏السلام، بهره‏ها برد. مریم، عیسى و یحیى، علیهم‏السلام، هر سه از کفایت زکریاى نبى، علیه‏السلام، برخوردار بوده و چنانکه در آیات قرآن ثبت است، محراب را به عنوان محل جنگ نفس برگزیده بودند. ابراهیم، علیه‏السلام، در دوران جوانى از جامعه مشرک خود کناره مى‏گیرد و دوران جوانى داود و سلیمان و یعقوب و یوسف به مبارزه سرسختانه با دشمن بیرون و درون مى‏گذرد. از همه مهمتر اعتکاف و شرکت نبى اکرم در مبارزات حق‏طلبانه «حلف‏الفضول‏» در نزد مورخین مشهور و نشانه‏اى از اهتمام آن حضرت به پالایش نفس در دوران جوانى است. و چنانکه مى‏دانیم روش تربیتى نبى اکرم در پرورش راهبر رادمرد تشیع امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، از طریق ایشان به محمد بن ابى‏بکر انتقال یافته و پسر خلیفه اول را نسبت‏به همگنان خود، از سطح بسیار بالاترى از معرفت‏برخوردار ساخته است. در همه این موارد محور، همواره حق بوده، نه آنکه به بهانه شور جوانى و عادت ایام شباب، حق بر محور هدى بگردد و تربیت دینى مقهور هورمونهاى مترشحه تحت اثر عوامل درونى و بیرونى واقع شود. در حقیقت نفس مطمئنه این عده از تربیت‏یافتگان دامان دین به قدرى از قوت برخوردار بوده که به «فاعلیت‏بالتسخیر» همه شئون حیات ایشان را تحت نظارت شرع درآوده است.

نکته مهم اینجاست که پالودن نفس از رذایل اخلاقى و در نتیجه غلبه بر هواجس درونى از دایره عقل نظرى بیرون است، فلذا انتظار آنکه فردى با خواندن کتب عرفانى و اخلاقى و یا شنیدن پند و موعظه عالمان علوم غریبه، به پرورش نفس و رهایى از جنون جوانى تمکن یابد، انتظارى سخت‏بى‏مورد شمرده مى‏شود. و این مع‏الاسف حقیقت واضحى است که بخشى از اولیاى فرهنگى ما آن را از خاطر برده‏اند. فلذا با ترویج روشهاى خودساخته و ترویج و توسعه سخنرانیهاى بظاهر جذاب عرفانى، در عوض تربیت نسل جوان، به نوعى اباحى‏گرى و حداکثر درویش مسلکى در میان ایشان دامن زده‏اند.

ترویج روشهاى خودیابى و خودهیپنوتیزمى و حتى تعلیم نحوه خروج روح از بدن یا فکرخوانى نکته قابل تامل دیگرى است که در سالهاى گذشته به روشهاى تربیت جوانان اضافه شده است. افزودن اینگونه چاشنیها به تعالیم غلط گذشته باعث‏شده تا برخى جوانان که از تربیت دینى صحیح تهى مانده‏اند، با اتخاذ راه‏کارهاى غلط سیر و سلوک، به لت‏بى‏اعتنایى به ظواهر شریعت که اولین و مهمترین گام براى رسوخ در باطن آن محسوب مى‏شود، از دسایس درونى نفس و شیطان غافل مانده و در نتیجه با نوعى تجرى و گستاخى بیش از پیش، راه هر گونه اصلاحى را بالکل بر خود ببندند.

در این میان آنچه بیش از همه دل را مى‏آزارد، غفلت‏حاکم بر بخش وسیعى از جوانان است که محور اصلى هدایت صحیح یعنى مولى صاحب‏الزمان، علیه‏السلام، را از یاد برده و در این حدیث هیچ گونه تلاشى براى آماده‏سازى آنان براى استقبال از ظهور آن حضرت صورت نمى‏گیرد. البته چنانکه در مقالاتى دیگر هم گفته‏اند مشکل اینجاست که عموم دست‏اندرکاران فرهنگى از امام، علیه‏السلام، اسطوره‏اى دست‏نیافتنى ساخته‏اند که هر گونه ارتباطى با ایشان در میانه عصر غیبت تا ظهور ناممکن است و ایجاد این پیوند جز با مشاهده آن بزرگوار میسور نیست. حال آنکه اگر کوشش صحیحى براى آماده‏سازى نسل جوان براى ظهور و همچنین پذیرش ولایت تکوینى آن حضرت صورت مى‏گرفت، جاذبه فوق‏العاده مکتب ایشان خود بخود راه را بر بسیارى از انحرافات نسل جوان مى‏بست.

از بزرگان خود شنیده‏ام که اجداد بزرگوار ما در دوران جوانى همواره در انتظار ظهور به سر مى‏برده‏اند و این خود عاملى بوده که وضع موجود را که در واقع وضع رکود است، منتهاى سیر جامعه اسلامى بلکه جهانى ندانسته با عدم فریفتگى در برابر بتهاى علم و ثروت و قدرت، در پلکان صعود به سوى ولایت کبرى کشیده شوند. اگر چه جوانان بسیارى را مى‏شناسم که در عصر معاصر به این مانور صبحگاهى روزهاى جمعه خو کرده‏اند، اما به دلیل همان تربیتى که در این مقاله از آن سخن رفت، جوانان در گذشته اعصار پیشین را در رهیابى به ولایت مولى بقیه‏الله الاعظم بسى وثیق‏تر مى‏دانم و چه بسا که علت آنکه على‏رغم وجود و حضور نیروهاى کارآمد در عصر ظهور، همه منتظران اصیل اعصار گذشته که عمرى را به صیقل روح و سلاح مشغول بوده‏اند، در رجعتى دوباره به معاصرین عصر ظهور مى‏پیوندند، در همین خلوص و ایمان و آمادگى رزمى گذشتگان نهفته باشد.

امید که این تحلیل با پیوستن حجم وسیعى از جوانان این روزگار به این کاروان در آینده‏اى نه چندان دور صورتى دیگر به خود بگیرد. ان‏شاءالله.

پى‏نوشتها:

۱. سوره واقعه (۵۶)، آیات ۱۰ – ۱۴. (ثله من الاولین و قلیل من الاخرین).

۲. اولى در کتاب «اندیشه‏هایى در باب تعلیم و تربیت‏» و دومى در کتاب «امیل‏».

۳. طوسى، نصیرالدین، اخلاق ناصرى، انتشارات کتابفروشى علمیه اسلامیه، تهران، بى‏تا، ص‏189.

۴. سوره لقمان (۳۱)، آیه ۱۹.

۵. ر.ک: الطباطبایى، سید محمدحسین تفسیر المیزان ذیل آیات سوره فرقان.

۶. نصر، سید حسین، «تصوف و تعقل در اسلام‏»، فصلنامه نامه فرهنگ، سال سوم، شماره چهارم، شماره مسلسل ۱۲، زمستان ۱۳۷۲، ص‏78.

۷. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏17، ص‏49.

۸. نهج‏البلاغه، کلمات قصار، شماره ۸۳.

۹. المجلسى، محمدباقر، ج‏1، ص‏66.

 

ماهنامه موعود شماره ۱۶

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *