«انجمن روانشناسی آمریکا» پس از مشخص شدن این موضوع، از روانشناسهای به کار گرفته شده در طرحهای سیاسی آمریکا اعلام برائت کرد و در بیانیهای تأکید کرد این انجمن با کاربرد یافتههای علوم رفتاری برای شکنجه مخالف است؛ علیرغم این، نگاهی به پارهای از اسناد منتشر شده آمریکا در زمینه شکنجه نشان میدهد این روشها به افسران زندانهای آمریکا و حتّی افسران سایر کشورها به عنوان روشهای علمی اعترافگیری آموزش داده میشده است.
یکی از بحثانگیزترین موضوعات در زمینه استفاده از یافتههای علمیبرای مقاصد بحثانگیز، هفت جزوهای بوده است که در آمریکا برای آموزش روشهای شکنجه و بازجویی بر اساس یافتههای علمی در مراکز آموزش نظامی این کشور تدریس شده است.
این هفت جزوه که در آمریکا به «جزوههای شکنجهآموزی» شهرت یافتهاند در دانشکدههای مهم نظامی این کشور، از جمله «مدرسه قارههای آمریکا» تدریس میشد.
یکی از این مدارک که در زیر بررسی میکنیم جزوهای موسوم به «بهرهکشی از منابع انسانی» است که از آن در مدرسه قارههای آمریکا استفاده میشد. تحقیقات انجامشده نشان میدهند دو سوم جنایتکاران جنگی اعلام شده توسط سازمان ملل متّحد در این مدرسه که به «مدرسه تروریسم آمریکا» نیز شهرت یافته است، آموزش دیدهاند؛ همچنین بسیاری از دیکتاتورهای آمریکای لاتین که در کشورهایشان جوخههای مرگ به راهانداختهاند، در این مدرسه درس خواندهاند.
در مقدمه جزوه «بهرهکشی از منابع انسانی»، هدف از انتشار آن آموزش «فنون سلب اراده» عنوان شده است.
هدف از فنون سلب اراده، چنانکه در این جزوه تصریح شده است، تلقین «واپسروی روانشناختی» در فرد است که در آن یک مرجع قدرت بیرونی اراده فرد برای مقاومت را زیر سؤال میبرد.
واپسروی اصولاً حالتی از ارادهزدودگی است که در آن فرد به دورههای قبلتر رفتار (مثلا کودکی) برمیگردد.
فنون سلب اراده، چنانکه در این جزوه آموزشی تصریح شده است، بر اساس سه اصل عمل میکنند: ناتوانسازی (بدنی)، وابستگی، وحشتانگیزی (ترس و اضطراب شدید).
اصل اول مواردی مانند فشار طولانی مدت، قرار دادن فرد در معرض گرما، سرما یا رطوبت شدید و محرومسازی از خواب را در بر میگیرند. فرض بنیادین این فنون این است که شکستن مقاومت فیزیولوژیک فرد توانایی روانشناختی وی برای مقاومت را نیز کاهش میدهد.
به عقیده بسیاری از روانشناسانی که در توسعه این فنون دخیل بودهاند، تهدید به ناتوانسازی، از خود ناتوانسازی، برای شکستن مقاومت روانی فرد کارسازتر است، زیرا در برخی موارد پس از به کارگیری ناتوانسازی، فرد نسبت به آن بیتفاوت میشود و به عنوان راه فرار به دنیای درون خود پناه میبرد که در این صورت حتّی مقاومت فرد در برابر بازجو را افزایش میدهد.
اصل دوم، وابستگی است که طبق آنچه در این جزوه نوشته شده است در آن بازجو باید کاری میکند که فرد برای ارضای تمام نیازهای اساسیاش از جمله آب، غذا، زنده ماندن و غیره به وی احساس وابستگی کند.
در فنون وحشتانگیزی که از آن در زندانهای مختلف آمریکا استفاده میشود ایجاد ساعتهای طولانی هراس در فرد باعث میشود هر عامل مبهم یا ناشناختهای فرد را به واپسروی روانی وادارد. در این جزوه تصریح شده است اگر طوری رفتار شود که فرد به عامل ترسش پی ببرد، ممکن است مقاومتش در برابر بازجو زیاد شود، چون دیگر عامل ناشناختهای در وجودش هیاهو ایجاد نمیکند.
استفاده از فنون وحشتانگیزی از روشهای در هم شکستن مقاومت روانی فرد و اعترافگیری میباشد
فنون اعترافگیری که طبق این جزوه بازجو بباید از آنها استفاده کند به صورت زیر هستند:
• دستگیری
درباره دستگیری در این جزوه چنین نوشته شده است: «ماهیت دستگیری و زمان آن باید به گونهای باشد که در فرد بیشترین میزان شگفتی و ناراحتی روانی ایجاد کند. وی باید در زمانی دستگیر شود که کمتر از همیشه انتظارش را دارد؛ بنابراین زمان ایدهآل برای دستگیری اولین ساعات صبح است.»
افرادی که در زندان گوانتانامو زندانی بودهاند گفتهاند گاه در اوائل صبح بدون هیچ آگاهی قبلی مورد حمله قرار میگرفتند.
• زندان
جزوه شکنجهآموزی آمریکا مینویسد: «احساس هویت فرد به مجاورت وی با محیط پیرامونش، عادات، ظاهر، اعمال، و روابطش با دیگران بستگی دارد. زندان به بازجو اجازه میدهد این حلقههای ارتباطی را بشکند و فرد را به منابع درونی خودش وابسته کند. زندان باید به گونهای باشد که در فرد احساس انقطاع از هر چیز شناخته شده و اطمینانبخش تولید کند.»
ین جزوه درباره شرایط زندان فرد میافزاید شرایط زندان نباید به گونهای باشد که فرد بتواند به آن خوگیر و بیتفاوت شود. الگوهای آزار زندانیان باید دائماً تغییر کرده و فرد را در برابر شرایط آزاردهنده متفاوتی قرار دهد.
• محرومیت از محرکهای حسی
بر اساس جزوه شکنجهآموزی، فردی که از محرکهای حسی (دیدن، شنیدن، بوئیدن، لمس و …) محروم میشود هشیاریاش را به سمت دنیای درون معطوف کرده و ناهشیارش را به دنیای بیرون، فرافکنی میکند. پژوهشها نشان میدهند در افردای که در سلول انفرادی نگاه داشته میشوند، تجربیاتی نظیر روی آوردن به خرافات، عشق شدید به هر موجود زنده، زنده پنداشتن موجودات غیرجاندار، توهم و هذیان بروز میکند.
فردی که در چنین شرایطی قرار میگیرد در چنان شرایط اضطرابزا و سختی قرار میگیرد که هر محرک حسی یا تعامل با هر فردی را غنیمت میشمارد. در چنین شرایطی اگر بازجو به فرد نزدیک شود و برای وی نقش دوستی به اصطلاح خیرخواه را بازی کند، مقاومت فرد به سرعت میشکند.
زندانیان زندان گوانتانامو تصریح کردهاند گاه آنها در اتاقهایی کاملاً عایق و بیصدا قرار میگرفتند که در آنها به چشمشان چشمبند سیاه زده میشد و تنها صدای نفسهای خودشان را میشنیدند.
تهدید و وحشتانگیزی
در بخشی از این جزوه که به وحشت و هراسانگیزی پرداخته شده است آمده است: «تهدید به وارد آوردن درد معمولاً در فرد ترس بیشتری ایجاد میکند تا خود وارد آوردن درد؛ زیرا اکثر افراد تواناییشان برای تحمل درد را دست کم میگیرند.»
این نوشته میافزاید: «تهدید باید در نهایت خونسردی انجام شود، نه اینکه فرد با داد و فریاد آن را اعلام کند.»
چنانکه از روایتهای زندانیان گوانتانامو برمیآید، در این زندانها استفاده از سگ یکی از روشهای ایجاد وحشت در فرد زندانی بوده است.
• هیپنوتیزم و افزایش تلقینپذیری
جزوه شکنجه آمریکا هیپنوتیزم را یکی از روشهایی میداند که بازجو بر اساس آن میتواند حس تلقینپذیری فرد را بالا ببرد. در این جزوه اشاره شده است میتوان با فن «اتاق جادویی» در فرد شرایط هیپنوتیزمی ایجاد کرد.
در این روش به عنوان مثال به فرد تلقین هیپنوتیزمی میشود که مثلاً دستش گرم شده است. سپس دست وی واقعا با کمک یک دستگاه مخفی و بدون اینکه خود فرد بفهمد گرم میشود. در مرحله بعد به فرد تلقین میشود که او به گونهای هیپنوتیزم شده است که توان مقاومت نخواهد داشت. افرادی که از بلوغ روانشناختی کافی برخوردار نیستند یا کسانی که واپسروی روانی انجام دادهاند، معمولاً توان مقاومت در برابر بازجو نخواهند داشت؛ این کار این حس را به فرد القا میکند که مسئولیتی در قبال اعمالش ندارد و باعث میشود وی راحتتر اعتراف کند.
روایتهایی که زندانیان آمریکا از زندانهای این کشور در سالهای اخیر ارائه دادهاند نشان میدهند این روشها هنوز در زندانهای این کشور مورد استفاده قرار میگیرند.