در پشت این دریای بی ساحل باید دیار دیگری باشد
باید به جز چشمان ما آنجا، چشم انتظار دیگری باشد
باید به جز چشمان ما آنجا، چشم انتظار دیگری باشد
بر قله های موج این دریا، هر بار تا نام تو را خواندیم
فریادمان پژواک سبزی داشت: باید بهار دیگری باشد!
آنان که خورشید حضورت را، در آسمانِ دل نمی بینند
در باور موهوم شان شاید، پروردگار دیگری باشد
گفتی شب است آنگه که می آیی، گفتی، ولی جز برق شمشیرت
کبریت عشقی کو که در راهت، فانوس دار دیگری باشد؟
وقتی خضوع ابرها را هم، در بارش باران نمیفهمیم
وقتی دل سنگی برای عشق، سنگ مزار دیگری باشد،
دور از نگاه دیگران باید، با آبروی خود وضو گیریم
مینالم و میگریم، ای ناجی! تا جویبار دیگری باشد
این روزها، این روزهای سرد، باید برای عشق کاری کرد
میدانم، ای موعود، میآیی! تا روزگار دیگری باشد
سید اکبر میرجعفری