ابتدای محبت ادب است.

به نام حضرت حاضر، به نام باقی سرمد، اویی که همگان درحضور اویند و اویی که بیناست و آگاه و اویی که لطفش و رحمتش اول و بالاترین نظر است؛ چرا که نظرش بود بر آدمیان که آدمیان از دگر خلائق مجزا شدند و نه این نظر بر همه چیز که خود گفت رحمتش فرا گرفته همه چیز را، این نظر رحمت است ولی نظرش بر انسان از دید ناظر است به منظور و انسان منظور او به گفته خودش به شکل خویش آفرید و آنگاه که خلقش کرد فرمود: "فتبارک الله احسن الخالقین." این منتی است بر آدمیان.
انسان منظور او شد از سر محبت، چون اگر محبتی نبود نظری نبود و وای از انسانی که این محبت را معاوضه کند با ترحم او. ننگمان باد که اگر او را در مقام محبت ارحم الراحمین بخوانیم، چون انسان محبوب حق است و او محب و بالعکس. محبت ترحم ندارد، ترحم بر آنانی است که به دل عشقی ندارند و ترحم بر آنانی است که خداوند به آنان از سر محبت ننگرد بلکه از سر ضعفی که انسان دارد بنگرد و رحمت آورد. انسان لایق محبت خداست اگر بداند. پس به نام اویی که اگر معبود است، از برای عاشقان، اول محبوب شد، چو محبوب، این حب، عاشق بیچاره را به عبادت کشاند که عاشق، خواهان ترحم نیست که این یعنی ذلت در مقام عاشق و دوستی ذلت نمی پذیرد. پس به نام دوست سرمد و رفیق شفیق که اگر عنایتی کند، بالاترینش محبت اوست بر دوستان. پس به نام اویی که همه عشق است.

با سلام و درود بر محمد مصطفی، حبیب اله العالمین که محبوب خاص حق است و آل او محبین و محبوبین حق و با سلام و درود بر علی مرتضی بروز عشق حق، نهایت عشقش که از او عاشقتر نبود، چه در ظاهر، چه در معنا. به ظاهر محب محمد شد ولی در باطن محبوب محمد و هر دو یکی و این دو هر دو محبوبین حق و با سلام و درود بر بی بی دو عالم، پیدایی لطف محبت، پاکی محبت و نجابت دوستی اولیا.
آنگاه که او اراده نمود بر کسی و چیزی که خود را در روح او ببیند و اول که پیدا شد نور عشق بود، یک نور بود دو شد علی شد و محمد، ولایت و نبوت و آنگه رسالت و امامت. ولی کشش این دو چهره ای شد محبوب، چهره ای شد محب و از عشق بازی این دو با حق، هستی عَلَم. چون اینان دائم از روز اول در حضور بودند با لذت حضور. چو چنین، آن نغمه ای که بر آدم شد به گفته حق که آدم جان گرفت و پا گرفت از دم ولایی این نور بود که همه لذت حضور بود و چو آدم از آن شجره خورد، پرده افتاد و حضور نماند، چو لذت برفت در خاک شد و چون دیده بود و حس کرده بود، توبه کار شد. در حقیقت گویند آدم ترک اولی کرد، آدم ترک اولی نکرد، در مقام حضور بی ادبی کرد، گفته حق نشنیده گرفت و او را به نفس خویش برای میوه ای بفروخت؛ پس بی ادبی سزایش غایب شدن از حضور است و بی نصیب از لذت حضور.
دوست من، انسان در دو مقام است؛ یا ساعی یا نگهدارنده، عده ای می‌کوشند به وصل برسند و لذت و عده ای در حضورند باید بکوشند تا از دست ندهند؛ هر دو جهادگرانند این که خداوند گفت: «لیس للانسان الی ماسعی» همین است، برای این دو گروه و مردمان آگاه هجران بیشتر پسندند چون امید به وصل است ورنه واصلان را ترس از هجران؛ هر دو را سرمشق ادب است. آنانی که می‌کوشند ادب حکم می‌کند غیر او نخواهند و غیر او نبینند و آنانی که در وصلند باز ادب حاکم که او را به مادون نفروشند. اگر در حضوری، از دیگران باید که غایب باشی، اگر در هجرانی، باید که از دیگران غایب شوی. همه حرف گفته شده در یک کلمه ۳ حرفی است، ادب، در تمامی‌شئون که وحده لا اله الا هو. یعنی غایب از همه و غایب از خویشتن و بسم الله بیانگر همین است که جز او نیست، اگر در لذتی خود را شریک مکن با او، اگر بر سر خوان او نشسته ای به سفره اش ننگر، خودش را ببین که بی ادبی است اگر ز بهر خوان پیش میزبان بمانی. ورنه میزبان خود مهمان نوازی می داند و آنانی که روندگانند باید که از پی دیدار روند، نه از برای پذیرایی. بیاموز که بر سر خوان دنیا بر چند و چون سفره ننگری بلکه ناظر میزبان باشی.
تو را نرسد که محبتی کنی باید محبت بخری تا به لذت برسی و ادب حکم می‌کند که او را به چیزی مبادله نکنی و در این میان خود را نیز نبینی ولی هرگز مخواه دائمأ در حضور باشی چرا که از همه غائب شوی و آنگه لایق زیر خاک باشی. خوب است اگر در حضوری کوشا برای ماندن باشی و اگر نیستی کوشا برای وصل باشی که کوشیدن برای وصل عمل به خواست او را می طلبد که ایمان است و ماندن در مقام وصل جوانمردی می خواهد، فارغ از خویشتن؛ پس دائم الحضور بودن و درک لذت در ۳ حرف است، ادب.
با سلام و درود بر محمد مصطفی و آل او که اینان منادیان تربیت الهی هستند، باید اول به حضور اینان برسی و آنگه با اینان به حق و با سلام و درود بر علی مرتضی بیانگر جوانمرد، اویی که دائم آنچنان در حضور بود که مردمان هر چه از او می دیدند کار دوست بود و با سلام و درود بی بی دو عالم زهرای اطهر بیانگر ادب محب به محبوب که اول شهید ولایت شد و با سلام و درود بر اولیای او که از دولت ادب چون حر آزاده شدند و لایق دیدار حسین و با سلام و درود بر اباصالح المهدی او که بیاید مودب کند کل مردمان و براندازد اساس ظلم را که باعثش بی ادبی در محضر حق است چون اگر بی ادب نبودند، گردن کش نبودند وظلمی نبود، تکبری نبود و ضعیفی نبود، تواضع بود و تواضع، آنگاه همه لطف حق جاری و با سلام و درود بر مرادم و عشقم که به من ادب آموخت که در محضر دوست به دوستان ادارت ورزم.
والسلام

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *