زیر لب میگویم یا مقلب القلوب؛ یا طبیب القلوب؛ یا منور القلوب؛ یا انیس القلوب؛ یا … یا نور کل نور … دلم می خواهد فریاد بزنم … الهی بی پناهم؛ بی پناهم … می می خواهم فریاد بزنم … فریاد …اما گوشه ای می نشینم … آرام زمزمه کردم : بک یا الله … بک یا الله … بک یا … اشک ها سرازیرند …هاله ای از پشیمانی از ندامت اطراف هر قطره اشک را گرفته است … زمزمه هایم آهنگ توبه دارد … و به راستی او چه توبه پذیر است … ده بار برای صدازدنش کم است … صد بار هم .. هزار بار هم … تا آخر عمر هم برای صدازدنش وقت کم می آورم … اما با همین ده بار صدا زدن او چه خوب جواب می دهد و چه زود پاسخم می دهد … در خانه اش را که می زنم خیلی زود در را باز میکند … تمن به خانه اش راه مییابم … هر چه بیشتر میگویم بک یا الله جلوتر می روم… انگار این ذکر نیروی قدم برداشتن من است … همین حالا برای برداشتن قدمی دیگر زمزمه میکنم : بک یا الله …/ . نیکو کلینی