چه باید کرد ؟!
به راستى چه باید کرد ؟!
اینجا هجوم شک و تردید و تباهى است …
اینجا کسى براى رنجهاى تو دلش نمى گیرد …
اینجا شانه هاى کسى بالش بى پناهى تو نیست …
اینجا تنهایى…
تنهاى تنها …
چراغ ها دورند …
نورها کم فروغند …
و خورشید در پس ابرها
به حجم غمگینی تو نمى بارد …
اى اندیشه هاى تلخ
از من بگریزید …
این سان که من از شما گریزانم !
بارها غربتم را
در آستانه در هاى شیشه اى پنهان کرده ام؛
بارها اشکهایم را
در نبرد سرازیر شدن نا به هنگام مهار زده ام …
بارها و بارها
خواسته ام که نگریم؛
فریاد نزنم؛
دردهایم را دوره نکنم …
ولى شما بدانید
آن کسى که این گوشه حیران است
دلتنگى هایش را مویه مى کند !
و براى لرزش شانه هایش به هق هق
بهانه نمىخواهد …
از کدامین سو مى آیى مسایا ؟
من مژه هایم را
براى جاروب گرد گل ها
به کدامین جاده بسپارم ؟!
تو بگو
تو خود بگو
براى قربان شدن در آستانت
تیغ را از کدام جهت
بر گلوى پر بغضم بکشم ؟!
از کدام سو مى آیى؛ مسایا …..
( دوستان منتظرم؛ بخش سوم نیایش نامه مسایا نیز با توفیق الهى تقدیمتان
شد . امیدوارم در ماه مبارک رمضان گواهى بر شیعه بودن همگى ما باشد! )