اتفاق ناممکن
با آن که آفریده شدهست آدم از خدا
گاهی به اتّفاق ندارد کم از خدا
ای اتّفاق ممکن ناممکن ای علی
ای جوهر تو، هم ز تو پیدا، هم از خدا
بین تو و خدا، الف الفت و ولاست
علم از تو سربلند شد و عالم از خدا
ماهی شدم در آینه چشمه غدیر
شور تو ریخت در گِل من، یک نم از خدا
در جبر و اختیار، مرا داد اختیار
خاک از ابوتراب گرفتم، دَم از خدا
من قهر میفروشم و او مهر میخَرد
خوفم ز قهر نیست، که میترسم از خدا
علیرضا قزوه