رضا اسماعیلى
یکى از همین روزها، ناگهان
تو مى آیى از نور، از آسمان
تو مى آیى و شب زمین مى خورد
و قد مى کشد نور در آسمان
قفس با ظهور تو خط مى خورد
زمین مى شود سهم آزادگان
به سر مى رسد فصل سرد سکوت
ترک مى خورد بغض فریادمان
تو مى آیى از فصل عدل على (ع)
به تقسیم لبخند، تقسیم تان
تو از سمت توفان شبى مى رسى
به دست تو تیغى عدالت نشان
تو مى آیى و با سرانگشت تو
ورق مى خورد سرنوشت جهان
تو در باغ آینه گل مى کنى
بهار عدالت، امام زمان
موعود شماره ۴۰