پیر چنگی «پیرچنگی»، پیرمردی که عمری را به نواختن چنگ گذرانده بود یک روز، وقتی که پیری، تنهایی و شکستگی به او روی آورد، چنگش را برداشت و رو به قبرستان به راه افتاد. روی سنگِ گوری نشست و شروع به نواختن کرد. حالا نزن و کی بزن.