واکاوی عرفان های آفت زده
(تعارض های فکری- عقیدتی عارف نمایان با قرآن و اهل بیت علیهم السلام
مرید و مراد بازی
… در مکتب عارف نمایان، فرمانبرداری از مراد درس اول و آخر است. مرید باید تسلیم محض مراد باشد و هرچه او بگوید بپذیرد. متابعت از مراد آن قدر مهم است که حتی برخی از آن تعبیر به فرض کردهاند. علی بن بندار الحسین الصیرفی میگوید: «به دمشق رفتم. بعد از سه روز بر ابوعبدالله درآمدم. گفت: کی آمدی؟ گفتم: سه روز است. گفت: در این سه روز کجا بودی که به نزد من نیامدی؟ گفتم: به نزد ابن جوصا بودم و مشغول به حدیث نوشتن. گفت شغلک الفضل هن الفرض یعنی فضایل حدیث نوشتن، تو را از فریضه به خدمت پیر حضور یافتن باز داشت.(۱)
این فرمانبرداری محض می طلبد که مرید، مراد را در جایگاهی بداند که هیچ احتمال خطا در او راه ندارد و سخن او عین صواب است و هر سخنی در هر موردی بگوید مرید باید بی هیچ چون و چرایی آن را بپذیرد. حال آن که چنین مقامی را فقط می توان برای پیشوایان معصوم فرضش کرد و حتی مقلدان چنین نگاهی را درباره مراجع معظم تقلید ندارند.
سخن مراجع تنها در باب احکام اجتهادی برای مقلدان حجت است؛ اما در موارد دیگر مانند تشخیص موضوعات احکام، سخن آنان حجیت ویژه ای ندارد و مقلد موظف نیست به تشخیص مرجع در مورد موضوعات عمل نماید. حتی در مواردی مانند انتخابات و تشخیص نامزد اصلح نیز نظر مرجع تکلیف آور نیست.
مراد هم بنا بر برخی از عرفان ها می تواند از هر وسیله ای استفاده کند تا مرید را به راه بیاورد. در عرفان سرخ پوستی و منابعی که از این عرفان در دست است، مراد اجازه دارد مرید را فریب دهد.
کاستاندا، نویسنده مجموع کتاب های عرفان سرخ پوستی، نقل میکند که استاد این عرفان، ناوال خولیان، به وی حقه زده است. او میگوید: ناوال با استفاده از شهوت حرص من، به من حقه زد. قول داد تمام زنان زیبایی را که دور و برش بودند به من بدهد و نیز قول داد مرا با طلا بپوشاند. به من قول بخت و اقبال داد و من گول خوردم.(۲) و به این ترتیب وارد حلقه شاگردانش شدم. کاستاندا همچنین میگوید ناوال دون خوان در ابتدای آموزش، بارها دستور به کارهایی می داد که نابخردانه و خنده آور بود و هیچ وجه درست و خردورزانه ای برای آن یافت نمیشد. از این رو، خشمگینی و رنجوری مرا به دنبال داشت؛ اما دون خوان، در واقع هدفی را دنبال میکرد. او می خواست بدین وسیله فکر و گفت و گوی درونی مرا خاموش سازد. اما اگر این هدف را به من باز میگفت، نقض غرض دون خوان میشد؛ زیرا در این صورت من نمی توانستم عمل بی هدف و خالی از فکر به انجام رسانم. بعدها دون خوان، به من گفت که در بدو آموزش، چنین حقه ای به من زده است، چون چاره ای جز این نداشته است.(۳)
در این عرفان مراد هم باید فکر خود را تعطیل کند. سالک مبارز نخست باید بداند که رفتارهایش بیهوده است و با این حال، چنان کار انجام دهد و رفتار کند که گویی این مطلب را نمی داند.(۴) از نکات عجیب این عرفان استفاده از گیاهان توهم زاست. استفاده از این گیاهان او را با نیروهای غیر ارگانیک آشنا کرده، فرد را به قدرت و آگاهی آن ها پیوند می دهد. استفاده از این گیاهان، با هدف پدید آوردن گونه ای آمادگی شخصی برای طریقت معرفت است و به فرد کمک میکند تا به حقیقت ناب راه یابد.(۵)
نتیجه این که نیروهای نظامی و انتظامی نه تنها نباید با مواد روانگردان مبارزه کنند، بلکه برای گسترش فضای عرفانی در جامعه باید خود به پخش این مواد اقدام نمایند!
این نوع نگاه به معنویت و به دست آوردن آن از راه گیاهان روانگردان تخدیری و تعطیل کردن فکر و تعقل، با منش قرآن و اهل بیت فاصله ای دراز دارد. جهنمیان حسرتمندانه میگویند: لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر(۶)
(اگر شنیده بودیم یا تعقل کرده بودیم در (میان) دوزخیان نبودیم. اگر بهاندازه پیامبران گوش فرا می دادیم و یا درباره گفتارشان تعقل میکردیم، اکنون در زمره دوزخیان نمیبودیم.)
پای استدلالیان در گل بود!
صوفیه بر اساس این مبنا که باید از مراد تبعیت کامل نمود، در باب شناخت نیز اعتقاد خاصی دارند. آنان راه را منحصر به کشف و شهود دل می دانند. به نظر آنان، معرفت استدلالی نسبت به معرفت کشفی، مانند جهل است. ولی قرآن بدون نفی معرفت کشفی، خود از راه استدلال، مردم را به شناخت آفرینش فرا می خواند. شهید مطهری با تبیین این دو راه و جایگاه هر یک، آن ها را مکمل یکدیگر می داند و حق هم همین است. انسان باید با نیروی عقل و با ابزار استدلال، گره های فکری را بگشاید و راه را بیابد. بسیاری از مشکلات و ابهاماتی که در باب شناخت مطرح میشوند، با ابزار عقل حل میشوند. حتی شناختی که با کشف و شهود حاصل میشود، چون تجربه ای شخصی است، تا با استدلال و بیانی عقل پسند ارائه نشود سودی برای دیگران نخواهد داشت. کتاب هایی که در باب عرفان نظری نگاشته شدهاند، در جهت ارائه نظامی نظری و قابل استدلال برای مکاشفه های عرفانی هستند و اصلاً نمی توان بدون استدلال قدم در راه خداشناسی گذارد.
ادامه دارد …
۱- کارلوس کاستاندا، چرخ زمان ۲۸ چرخ زمان، مهران کندری، میترا، تهران، ۱۳۷۷
۲- تعلیمات دون خوان/ ۷۶
۳- چرخ زمان/۴۷، به نقل از حقیقت دیگر
۴- همان، ۳۸
۵- ملک، ۱۰
۶- جست و جو در تصوف ایران زرکوب، ص ۱۰۷
منبع:
محمد رضا فلاح، نشریه فرهنگ پویا، شماره