عاشورا، ارتفاع یک فرهنگ است
یک حادثه نه، حماسهای خونرنگ است
پیکار علیه بدعت و تحریف است
فریاد علیه سلطه نیرنگ است
پنداشتهای که کربلا یک موزه است؟
یک حادثه، یک همایش یک روزه است؟
باید که نفس کشید عاشورا را
سوگند به عشق، کربلا آموزه است
در کرب و بلا، قیام غیرت زیباست
تکبیر بگو، که این حقیقت زیباست
پلکی بگشا و مثل زینب بنگر
این سوره سرخ، بینهایت زیباست
ای دل شده! کربلا فقط ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست
سرلوحه نهضت حسینی این است:
«هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست»
برخیز و ردای سرخ خون در بر کن
از کرب و بلا، خطبه غیرت سر کن
عاشورا «سوژه» نیست مؤمن! «سوره» است
این سوره سرخ را بخوان، باور کن
در سوگ، به روی و سر زدن کافی نیست
«مظلوم حسین بیکفن…»، کافی نیست
باید «نِگریستن» بیاموزی مرد!
بر کرب و بلا «گریستن»، کافی نیست
از عشق خدا شوی تو مجنون، زیباست
چون حر بشوی شبی دگرگون، زیباست
زشت است به روضه «سین» و «سین» رقصیدن
رقصی به میان آتش و خون، زیباست
ای مرثیه خوان! ز چشم و ابرو بگذر
از خال لب و کمند گیسو بگذر
این مرد بزک کرده «ابوفاضل» نیست
تکبیر بگو! از این هیاهو بگذر
«سین» میخوانی «حسین» را، سین زشت است
دور از ادب است، وهن آیین زشت است
تو عاشق «سین» و بی«حسینی»، افسوس!
مؤمن! ز هوای نفس تمکین زشت است
با کرب و بلا، سراب میبافی تو
یک پرسش بیجواب میبافی تو
مفهوم «حسین» را نمیفهمی، حیف
با خون حسین «آب» میبافی تو!
چون خون خدا، بیا مسلمان باشیم
در مکتب او، شبیه «سلمان» باشیم
مولا سگ آستان نمیخواهد مرد!
او کرد قیام، تا که «انسان» باشیم
از کرب و بلای خون، دگرگون گفتیم
از دایره حماسه، بیرون گفتیم
ماندیم ز فهم حکمت عاشورا
در ترجمه حسین «مجنون» گفتیم!
شورید به جهل و «عقل» را احیا کرد
با خطبه نور، مُشت شب را وا کرد
آن سرخ، امام عقل و دانایی بود
با منطق خون، یزید را رسوا کرد
با دیو سیاه ظلم، با شب جنگید
با «ابن زیاد» و «ابن عقرب» جنگید
با آیه «ما رَاَیتُ اِلّا …»، با عشق
تا صبح ظهور نور، زینب جنگید
رضا اسماعیلی