غم هجر

دلم ز هجر تو ای یار خوب‌رو خون است
نپرسی از من مسکین که حال تو چون است
شبم ز هجر تو روز است و روز همچون شام
ز دوریت غم و دردم هماره افزون است
بیا به کلبه بیمار خویش از سر مهر
که از فراق تو حالش بسی دگرگون است
به من ببین که ز هجران روی دلجویت
ز چشمم اشک روان همچو شطّ جیحون است
ایا امین خدا ای که زیر رایت تو
مسیح و آدم و نوح و کلیم و هارون است
طفیل هستی تو جن و انس و حور و ملک
سپهر و مهر و مه و کوه و دشت و هامون است
خوشا به دور تو و عصر و عهد و دولت تو
که حکم، حکم خداوند و عدل و قانون است
مباش لطفی صافی ز عاقبت نومید
به جان دوست که احوال، نیک و میمون است

آیت‌الله صافی گلپایگانی

 
ماهنامه موعود شماره ۱۰۰

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *