وقتى بیایى…

ناهید آقایى – بروجرد
 

خیمه بر کوى یار خواهم زد
در آن غمگسار خواهم زد
اولین تازیانه اى که زنم
بر سر انتظار خواهم زد
وقتى که تو بیایى؛ مردم را به فراسوى افقهاى عشق و ایمان دعوت مى کنى و آدمى را مهمان دشت گلگون بهشت مى کنى. عشق، زیباترین گلواژه هستى است و تو مى آیى که شعر این گلواژه هستى و سرود پاکدلان باغ زندگى را بسرایى.
وقتى که بیایى، تنها گوهر روى تو است که مى تواند دلهاى زنگ زده انسانهایى را که عشق به خدا در آنها جوانه نزده جلا دهد.
وقتى که بیایى خورشید امامت تو دوباره به دلهاى پژمرده ما جانى تازه مى دهد و نهال عشق، ایمان، معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان مى کارى و با آمدنت زمستان شرمسار مى شود و جاى خودش را به بهارى همچون تو مى دهد. خورشید توان درخشیدن ندارد چرا که شرم دارد در مقابل خورشیدى همانند تو بتابد.
الهام ابراهیمیان – ایلام – روستاى کل کل

به نام آفریننده شکوفه هایى که در اول بهار همه با هم سرود شکفتن را نجوا مى کنند.
اگر تو بیایى همه شکوفه ها به شوق دیدارت مى شکفند؛ همه ستاره ها مستانه به دور معشوق خود مى چرخند و باز آسمان رنگ عشق به خود مى گیرد.
باز دریاها پر از موجهاى محبت مى شوند. اگر تو بیایى همه عاشقان و مهربانان در مقابل قدوم مبارکت سر تعظیم فرود مى آورند.
آه… که چه روزى مى شود آن روز؛ روزى که آسمان از شوق دیدارت گریه مى کند.
اى خدا! به زیبایى همه گلها و آسمانها و دریاها قسمت مى دهم که در ظهور مهدى(ع) تعجیل فرما.
بهنوش فرحبخش – کرمان

اى مهدى موعود وقتى که مى آیى دلهاى منتظرانت آرام و قرار مى گیرد. وقتى که مى آیى دیار عاشقان منتظر، گلستان مى شود. وقتى که مى آیى و با قدوم سبزت قدم بر سرزمین سبز مى گذارى؛ گویى بهارى ترین بهار را با خود مى آورى؛ بهارى که گلهاى رنگارنگ آن عاشق اند عاشق وجود گل افشان تو. گویى تو معشوق و آن همه گل، عاشق دیدار تواند.
مهدى جان! وقتى که مى آیى؛ مهر و محبت و عشق مى آید.
اى آخرین ستاره آسمان نیلگون امامت! ظهورت همچو بارانى است بر شوره زارى از ستمها و پلیدیها و همچو دادگاه عدلى است براى مستضعفان جهان.
راحله زارع – فارس – مرودشت

وقتى بیایى…
آسمان مى گرید؛ آبشار در دل کوهستان مى خندد و گل در دامن چمن زنده مى شود و دستهاى نیاز، بالا مى روند و آسمان چه مهربانانه دستها را نوازش مى کند و قلبها به سوى یک مکان مقدس مى شتابند تا زیارتت کنند و در این وقت است که صداى خوش »اناالمهدى« گوشها را نوازش مى کند و شبنم چشم سرازیر مى شود و سردى قلب با وجود گرم تو آن زنگار یخ زده را مى زداید.
لیلا حسنى – گیلان

وقتى بیایى…
وقتى بیایى از افقهاى دور، پا به پاى سپیده و نور با آمدنت روشنى را در رگهاى کهکشان جارى مى کنى.
مرهم زخم بر بالهاى شاپرکها مى گذارى؛ خراش صورت یاسها را مداوا مى کنى؛ اشک گونه هاى شمع را مى نوازى و همه جا را پر از عطر گل محمدى مى کنى!
وقتى بیایى من چراغهایى از بلور اشک در مسیرت خواهم گرفت.
وقتى بیایى همه غمها و سختیها و دلتنگیها به پایان مى رسد. پس بیا اى شکوفه نرگس… بیا که جهانى در انتظار توست.
مریم سلوکى – زرند ساوه

وقتى که تو مى آیى، یا ابا صالح المهدى (ع) خانه دلم را با اشک و مژه هایم آب و جارو مى کنم و با دامنى از یاس سپید، شتابان به سوى تو مى آیم و فریاد مى زنم که دیگر اندوهى نیست.
سمیرا عاشورى – گیلان – ماسال

وقتى مى آیى گلهاى عدالت از لبخند زیباى تو فرو مى ریزد و بلبلان شیفته با عشق وصال به استقبال تو مى آیند. در همین هنگام چشمان منتظران به نور رخسارت منوّر مى گردد.
مهتاب علیزاده – آذربایجان شرقى – عجب شیر

از انتظار چه بگویم؟ اى وسعت نور! اى موعود! اى امید ما! بیا و جادوى سکوت را بشکن. تو را به آواى باران قسم، با اولین طلوع بیا!
وقتى تو بیایى جهان از وسعت نورت چراغانى مى شود. وقتى تو بیایى دلم را فرودگاه تو مى کنم که از آسمان به آن فرود آیى. وقتى تو بیایى اسماعیل وجودم را ابراهیم وار به مقتل مى برم. وقتى تو بیایى چشمانم سهل است، جان را قربانى آمدنت مى کنم…
تهمینه درویشى – خوزستان – امیدیه

بى تو پرواز را از یاد برده ام و مى ترسم از اینکه آسمان بر سرم آوار شود.
اگر بر سایه تردیدم آفتاب یقین بتابانى، مى دانم که طوفان بلا هم نمى تواند مرا به هراس بیندازد.
گر چه بى توقع تر از کویرم، اما دستان خیس تو، باران را به خاطرم خواهد آورد.
وقتى که مى آیى، پیراهن پاییزى ام را به دست باد مى سپارم و به استقبال حضور سبزت مى آیم، با اینکه جز گوهر اشکهایم، که در انتظار تو بر گونه هایم مى غلتند، هدیه اى براى آمدنت ندارم…
پریا ترک – لرستان – دورود

سلام بر تو اى بقیهاللَّه! سلام بر تو اى فرزند زهرا(س)! سلام بر تو اى مرد سخاوت و پاکى! سلام بر تو اى صاحب الزمان! در کدام دیار، در کدام دشت، در کدام صحرا در کدام دریایى؟ یا اباصالح بگو کجایى؟
آقایم! دیگر طاقت دورى ندارم. هر شب پنجره غم را باز مى کنم و با اشکهایم جاده اى را آبپاشى مى کنم که تو از آن گذشته باشى.
مهدى جان! من به میقات تو، در محل میعاد مى آیم تا شاید بتوانم چهره ماهت را به نظاره بنشینم و در دریاى نگاهت موجى از محبت و مهربانى را نظاره گر باشم.
مهدى جان وقتى که مى آیى آسمان نور باران مى شود و تو با آمدنت فضاى گیتى را پر از عطر گل نرگس خواهى کرد. تمام جاده هاى عشق و محبت پر از گلهاى سوسن و محمدى خواهند شد و عدل و داد همه جا را دربر خواهد گرفت.
راضیه مالکى – اصفهان

وقتى که مى آیى تنها تو منتهاى آرزویم، مقصود و مطلوب حاجتم و غرض نهایى دعایم هستى

موعود شماره چهل و هفتم

همچنین ببینید

کتاب امام علی(ع) و نشانه های ظهور

امام علی(ع) و نشانه های ظهور

در حاشیه نشست ۱۴۴ ام فرهنگ مهدوی از کتاب نشانه های ظهور از زبان امام …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *