گلستانه

در گرامی‌داشت سوم خرداد، سالروز آزادسازی «خرمشهر» قهرمان:

در حاشیه شطّ
یک جفت پوتین بی‌بند
که از تمام قفس‌های مه‌آلود
            گذشت
یک پیراهن خاکی
که آسمان را در خود پنهان داشت
دو دست خونین و شاداب
که ناب‌ترین دانه‌ها را
برای گنجشگان برفی
        می‌سرود
و کوه‌ها را به سنگریزه
بدل می‌کرد
کنار خانه‌های خمیده خرمشهر
        افتاده است.
٭ ٭ ٭
دو سیب گاز زده
چند خنده خاک‌آلود خردسال
چند پنجره خشکیده
چند گونی انباشته از خاطرات شنی
در حاشیه شطّ
به یکدیگر خیره مانده‌اند.
٭ ٭ ٭
شهیدان شب‌های بی‌مهتاب !
مرا عفو کنید
که در نیمه راه
از ارّابه شفّاف شما
پیاده شدم
حالیا
به کفّاره آن گناه سترگ
همه کلمات سپیدم را
بسیج می‌کنم
تا عنکبوتی
روی نامتان ننشیند.
محمّد رضا مهدی زاده

خرمشهر
شب‌های دراز، گریه کردیم تو را
صد قبله نماز، گریه کردیم تو را
هر بار که نخل بی‌سری را دیدیم
با یاد تو، باز گریه کردیم تو را
منیژه درتومیان

به انگیزه ولادت خجسته حضرت فاطمه زهرا(س)

مادر گل‌های عالَم
ای ستون مُحکم بیت‌الحرام!
مادر گل‌های عالم، السّلام
تشنه مهر توام هر روز و شب
بنده لطف توام هر صبح و شام
شادی‌ام را هر چه می‌خواهی بگو
غربتم را هر چه می‌خواهی بنام
بی علی، تنهای تنها می‌شدی
گر نبودی، سخت تنها بود امام
ای شکوه مرد و زن، حتّی خدا
می‌برد نام تو را با احترام
عاقبت می‌گیرم ای بانوی آب!
از تمام دشمنانت انتقام
عبدالرّحیم سعیدی‌راد

آینه حُسن

آفرید از گل و آینه و لبخند تو را
سپس از عطر نفس‌های خود آکند تو را
مُصحف رازی و در صبح نخستین جهان
بر افق با قلم نور نوشتند تو را
بشر و این همه آیینگی و شفّافی!
از چه خاکی، مگر ای پاک! سرشتند تو را؟
گسترش یافت افق تا افق آن زیبایی
وقتی ای آینه حُسن! شکستند تو را
آسمان هر چه بلا بود، نثار تو نمود
دید با این همه، دریادل و خرسند تو را
یازده سرخ گل و سبزی هستی از توست
گر فدک نیست، درختان همه هستند تو را
همه «او» هستی و لال است زبانم، لال است
می‌ستاید به زبان تو خداوند تو را
قربان ولیئی

به انگیزه سالروز ارتحال ملکوتی حضرت امام(ره):
ادامه

خوشا که خطّ عبور تو را، ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا، ادامه دهیم
دوباره خواب شب شوم را بیا شو بیم
به رغم خوف و خطر جادّه را، ادامه دهیم
بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای درآییم یا، ادامه دهیم
شکست کشتی دریا دلان اگر در موج
از آن کرانه که ماندند، ما ادامه دهیم
اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آن سوی جغرافیا، ادامه دهیم
اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست
تو را به وسعت آیینه‌ها، ادامه دهیم
تو آن قصیده شیوای ناتمامی، کاش
به شیوه‌ای که بشاید، تو را، ادامه دهیم
قیصر امین پور

بی‌جمال تو

تیره شد آینه صبحِ درخشان بی تو
تار شد مشرق روحانی ایمان بی تو
نزهت این چمن از نکهت انفاس تو بود
زرد شد سبزی احسان بهاران بی تو
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
می‌رود قوّت زانوی درختان بی تو
ضجّه‌ها می‌زند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غم‌آلود جماران بی تو
بی جمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بی تو
پاره شد رشته منظومه نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبه احزان بی تو
من چه گویم که چه سان آینه روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بی تو
کاش پیش از شب اندوه سفر می‌کردیم
تا نبودیم در این باغ غزل‌خوان بی تو
زکریّا اخلاقی
نجابت قُم

کجاست آنکه نشان نجابت قم بود؟
کجاست آنکه دلش جانماز مردم بود؟
ضریح چشم عقیقش صفای رؤیا داشت
درست مثل غروب گرفته قم بود
خروش بود، خروشی پر از تغزّل بود
سکوت بود، سکوتی پر از تلاطم بود
فرشته‌های خدا شرمیگن او بودند
و او میان همین پابرهنه‌ها گم بود
به چشم آینه، رنگین کمان عاطفه بود
به قلب صاعقه‌ها، دشنه تهاجم بود
کجاست سیّد سبزی که  روح باران داشت
بهارِ سبزیِ بذرِ بلوغِ مردم بود
اگر چه باغ نگاهش تب شقایق داشت
دلش به خُرّمی خوشه‌های گندم بود
در التهاب نفس‌گیر، در کویر سکوت
به گوش خسته‌دلان، جاری ترنّم بود
میان سفره درویشی تواضع او
همیشه نان صفا، پونه تبسّم بود
فدای معرفت فصل‌ها که ملتهبند
ز هُرم سوگ بهاری که فصل پنجم بود
عرق نشسته به پیشانی غزل از شرم
دگر مپرس که این شرم، شعر چندم بود!
احمد شهدادی

ماهنامه موعود شماره ۱۱۲

همچنین ببینید

آقا شیخ مرتضی زاهد

محمد حسن سيف‌اللهي...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *