میهمان ماه (پرویز بیگی حبیب آبادی)

در شب یلدای سال ۱۳۳۳ش. در شهرستان «اردستان» به دنیا آمدم. چون پدرم نظامی‌بود دوران کودکی و نوجوانی را در شهرستان‌های «زوّاره»، «آبادان»، «اصفهان»، «شهرکرد» و یکی از روستاهای «چهارمحال بختیاری» به نام «شلمزار»، «اردبیل» و «تهران» گذراندم. در سال ۱۳۵۲ش. پس از اخذ دیپلم ریاضی وارد خدمت در نیروی هوایی شدم و در سال ۱۳۸۲ش. با درجه سرهنگی بازنشسته گردیدم. رویکرد من به شعر به سال‌های قبل از انقلاب باز می‌گردد، امّا با پیروزی انقلاب به صورت جدّی‌تر به شعر پرداختم. از آغاز فعّالیت حوزه هنری که در آن روزها حوزه‌اندیشه و هنر خوانده می‌شد، به جمع زلال عزیزان و دوستان شاعر پیوستم و در محضر استادان بزرگواری چون: زنده‌یاد مهرداد اوستا، حسین آهی، مشفق کاشانی، محمود شاهرخی، علی معلّم و دوستان شاعری چون زنده‌یاد دکتر سیّد حسن حسینی، زنده‌یاد دکتر قیصر امین پور، زنده‌یاد سلمان هراتی، حسین اسرافیلی، سهیل محمودی، محمّدرضا محمدی نیکو و … بهره‌های فراوان بردم و اوّلین مجموعه شعرم با عنوان «غریبانه» در سال ۱۳۶۹ش. به چاپ رسید. در طول سال‌های دفاع مقدّس به دفعات مکرّر همراه با شاعران حوزه هنری به شعرخوانی در جبهه‌ها پرداختم و دبیری کنگره‌های متعدّدی را عهده‌دار شدم. صادقانه عرض کنم که از بدو افتخار آشنایی با استاد مشفق کاشانی، آن عزیز ارجمند را از پیش‌کسوتانی یافتم که همواره، لطف و عنایت خاصّی به شاعران نو پا و جوان داشت و دلسوزی‌های استاد در این مقوله قابل ارجمندی فراوان است. در حال حاضر ضمن سرودن عاشقانه‌هایم، به تلخیص و تحقیق و بازنویسی تذکره‌های شعر فارسی پرداخته‌ام. آثار چاپ شده عبارت است از :
۱. غریبانه ـ مجموعه شعر؛
۲. «گزیده‌ ادبیّات معاصر» ـ مجموعه شعر؛
۳. «آیینه در غبار» ـ تأمّلی در تذکره‌های شعر پارسی؛
۴. «فصل سوم» ـ مجموعه شعر؛
۵. «آن همیشه سبز» ـ مثنوی دفاع مقدّس؛
۶. «تأمّلی در تذکره‌ نصرآبادی»؛
۷. «حماسه‌های همیشه» ـ زندگی‌نامه شاعران و شعر و نقد و نظر پیرامون شعر دفاع مقدّس (دوره سه جلدی)؛
۸. «زندگی‌نامه‌ استاد مشفق کاشانی» (سرگذشت یادها)؛
۹. «تأمّلی در تذکره روز روشن» ـ تحفه سامی ـ حدیقـ[ الشعرا؛
۱۰. «فرهنگ شهید»؛
۱۱. «همگام با حماسه».

غزل انتظار
سبو سبو مِیْ، فدای چشمت
پیاله از پی، فدای چشمت
همه بخارا، همه سمرقند
تمامی ری، فدای چشمت
قصیده لطفی، اگر ندارد
غزل، پیاپی، فدای چشمت
هزار دفتر، هزار دیوان
دو مثنوی نی، فدای چشمت
دو تیسفون و دو تخت جمشید
امارت کِی، فدای چشمت
رمه رمه دشت، شبان شبان عشق
نوای هی هی، فدای چشمت
به پای بسته، همه جهان را
اگر کنم طی، فدای چشمت
شکسته بالم، مپرس از من
چقدر، تا کی؟، فدای چشمت
اگر منِ من، جسارتی کرد
ببخش بر وی، فدای چشمت
٭٭٭

چو باز آیی…
هوای دیگری دارم، بریزان در رگانم مِیْ
بده از سُکر جان بخشت، مرا پیمانه پی در پی
چو باز آیی، تمام شهرها آیند در راهت
سمرقند و بخارا، بلخ و توس و اصفهان و ری
نمی‌دانم کجایی، هر کجایی، هر کجا باشم
کنم راه تو را با پای سر، منزل به منزل طی
همه شب آسمان است و من و صد کهکشان اندوه
دل و تنهایی و صدها حکایت در حکایت نی
شبان لحظه‌های بی‌قراری می‌شوم هر شب
کنار آتش جان، در فراقت می‌زنم هی هی
نیستان در نیستان ناله دارم از فراق تو
بگو آن ناله‌ها را سر دهم در بی‌کران تا کی؟
٭٭٭

آدینه موعود
    فردا زمین پُر می‌شود
        از بوی باران
گُل می‌کند اندیشه چشم انتظاران
فردا
زمین فرش قدوم یار می‌گردد
از هر طرف
    آیینه می‌بارد
فردا
زمین آدینه دیدار می‌گردد
از هر طرف آب و گُل و آیینه جاری
فردا
به پایان می‌رسد چشم انتظاری
            بی‌قراری.
٭٭٭

تاریکی‌هایم را ببخش
۱٭
می‌ترسم
   چشم‌هایم
   تمام شوند و
    نیایی.
۲٭
شعرهایم برای تو
تاریکی‌هایم را ببخش.
٭٭٭

٭ تقدیم به حماسه‌آفرینان «هشت فصل عشق»
آن روزها
آن روزها رفتند
یاران من آن روزها عاشق‌ترین بودند
مردان میدان‌های مین بودند
یاران من آن روزها
پرواز می‌کردند
اعجاز می‌کردند
درهای سبز آسمان را باز می‌کردند.

ماهنامه موعود شماره ۱۱۶

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *