یک فروغ روى او

غم مخور ایام هجران، به روزگار وصل مى انجامد.
در ناامیدى، امید دیدن باقى است.
پایان شب سیه، سپیده آمدن توست.
یاربّ! به که شاید گفت، ما دلشدگان کوى اوییم.
اندک اندک، فصل ظهور نزدیک مى شود.
رهرو آن نیست که، بى ردّ و نشانى از تو قدم بردارد.
حتى با یک گل هم، بهار مى شود.
گر صبر کنى، طعم فرج را خواهى چشید.
مرد آخر بین، شیعه مخلص توست.
آب روشنایى است، و تو از آب روشن ترى.

 

ماهنامه موعود- شماره ۳۹

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *