ماجرای اوج و فرود فرهنگ و تمدّنها و به عبارتی تولّد و مرگ آنها، در زمره شنیدنیترین و خواندنیترین ماجراهای رفته و موضوعات فرهنگی است.
آرام از نقطهای برکشیده میشوند، میبالند، به برگ و بار مینشینند و آنگاه چون انسانی روی به کهنسالی میگذارند، فرسودگی را به تجربه مینشینند و مرگ ناگزیر را. آمد و شدی ناگزیر مثل همه موجودات. از آن پس؛ جز یادی، نشانهای و صورتی فاقد روح و حرکت از آنها نمیماند.
حضرت صاحب الزّمان(عج)، به همان سان که خلیفه خداوند در عرصه زمینند، خلیفه و امام ساکنان عالم ملکوتی و رئیس و سلطان عالم مجرّدات و معلّم و مربّی جمله ملائکند؛ چنان که در وقت ظهور، رئیس ملائک، حضرت جبرائیل، به همراه حضرات میکائیل و اسرافیل و خیل کثیر کرّوبیان، پیرامون امام و نصرت دهنده و خدمتکار ایشانند؛ چنان که در تمام طول عمر و همه سالها، این ملائک و ارواحند که نزد امام مبین و حجّت حیّ زمان، نازل شده و در آستانش فرود میآیند و سر میسایند.
ماجرای اوج و فرود فرهنگ و تمدّنها و به عبارتی تولّد و مرگ آنها، در زمره شنیدنیترین و خواندنیترین ماجراهای رفته و موضوعات فرهنگی است.
آرام از نقطهای برکشیده میشوند، میبالند، به برگ و بار مینشینند و آنگاه چون انسانی روی به کهنسالی میگذارند، فرسودگی را به تجربه مینشینند و مرگ ناگزیر را. آمد و شدی ناگزیر مثل همه موجودات. از آن پس؛ جز یادی، نشانهای و صورتی فاقد روح و حرکت از آنها نمیماند.
هر کدام تقدیری، قدری و استعدادی معیّن برای ماندن دارند. نه بیشتر و نه کمتر و نیز، مجالی و فرصتی برای دوام و بقا تا آن هنگام که جای خود را به فرهنگی و تمدّنی دیگر میسپارند. مثل همه آمدنها و رفتنهای جاری در پهنه هستی.
فرمود: «سیروا فی الارض»، سیر و سفر کنید در عرصه زمین تا نظاره کنید چگونه بود و چگونه شد، عاقبتها. سرانجام همه مجرمان و بدکاران. «فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَۀُ الْمُجْرِمِینَ»۱
سفر کنید و سرآغاز و سرانجامها را ببینید تا دریابید چگونه پیش از شما امّتهایی، فرهنگهایی و تمدّنهایی آمدند. در دایره مقدّرات وارد شدند، همه توش و توان خود را نمودار ساختند و در وقتی معلوم، رو به فنا گذاردند و رفتند.
کلام وحی، دعوت به سیر و سفر کرد و البتّه، نه از برای خفّت و خیز و خوردن، بلکه برای نظر کردن.
نظر کردن غیر از تماشاست. در مقام تماشا، آدمیبا شتاب، چون جهانگردی عجول، از رویه و سطح صورتهای حیات و تمدّنها میگذرد. مجالی برای تأمّل و تذکّر پیدا نمیکند.
کشف عاقبتها و نظاره سرانجام فرهنگها و تمدّنها، بدون نظر کردن در باطن و لایههای پنهانی سیره و سنّت اقوام و سنّتهای به ودیعه نهاده شده در هستی، ممکن نیست. بیاین نحوه نگریستن چیزی مکشوف نمیشود و لاجرم عبرتی نیز اتّفاق نمیافتد. چنان که، جهانگردان به قصد عبرتگیری و تذکّر، رنج سفر را بر خود هموار نمیسازند و بعد از سیر و سفر و جهانگردی نیز تغییری در سوگیری کلّی آنها در پهنه هستی حادث نمیشود.
دعوت فرمود: سفر کنید؛ نظر کنید و نظاره کنید، تا سرنوشت اقوام و نتایج محتوم اعمالشان را در گستره زمین دریابید. اقوامی چون، لوط، نوح، ثمود و نمرود. از قِبل این گونه نظاره کردن است که «دریافت» حاصل میشود. دریافتن غیر از دانستن و با سواد شدن است. دریافت، حاصل برداشته شدن پردهای از امور ظاهری است و کشفی که واسپس پردهبرداری فهمیده و درک میشود.
هر یک از اقوام، فرهنگها و تمدّنها به دلیل ابتلا به مجموعهای از سنّتها یا بدعتها، مستعدّ و مستحقّ ماندگاری دراز یا مرگ میشوند و مطابق مجموعه قوانین جاری در هستی آمد و شد میکنند.
گوییا هر دسته از اعمال فردی و جمعی، لاجرم تبعاتی دارد که اگر دریافته شود، عبرت میآفریند. تبعات هر عمل، حکم و قضای محتوم و ثابت مندرج در میان هستی است که چونان قوانین فیزیکی ثابتند. همان که تنها از طریق نظر کردن اتّفاق میافتد.
سنّتها یا بدعتها، آنگاه که تبدیل به فرهنگ عمومی و پذیرفته شده جمعی میشوند، اوج و افول، تاریخ بودن و وقت رفتن فرهنگ و تمدّن قومی را معلوم میسازند.
جماعتی در اثر ابتلای عمومیبه ظلم در تجارت و معیشت، استعداد مرگ مییابند و قومی در اثر ابتلا به بیماری مرگآور همجنسبازی، چونان قوم لوط یا استکبارورزی و تفرعن نمرود و فرعون.
چنان که مطابق قوانین و سنن الهی مندرج در هستی در اثر افزایش گرما، آب در درجه معیّنی به غلیان و جوشش میآید، هر یک از اعمال، مانند فساد جنسی یا سایر گناهان، در وضعی که بدل به فرهنگ و شیوه عمومی و قومیشوند، در ظرف زمانی معیّن، باعث نابودی و اضمحلال عمومی فرهنگ و تمدّن اقوام میشوند.
آن هنگام که زنگ مرگ تاریخ، فرهنگ و تمدّنی به صدا درمیآید، هیچ یک از داشتهها، عمارات، هواداران، ثروتها و سلاحها، مانع از درهم شکسته شدن و فروپاشی نمیشوند.
متأسّفانه، هیچ یک از اقوام و صاحبان فرهنگ و تمدّن در طول تاریخ، به درک این معنا نرسیدند. آنان با چشم ظاهر به داشتهها نگریستند و طول و عرض قصرها و حارسان را دلیل و باعث ماندگاری فرض کردند. از همین جا و در اوج قدرت و برخورداری، در هنگامهای که مجال ماندنشان حسب سنّتهای لایتغیّر هستی سرآمد، فرود و سقوط را به تجربه نشستند. هم اینک میبینم که تمامی فرهنگها و تمدّنهای قبلی به حافظه تاریخی ملل و نحل پیوستهاند.
مجال بودن، برای همگان محدود است و این مجال، بسته به نوع نگاه به هستی، ادب و اخلاق عمومی پذیرفته شده و سیره و روشی که اقوام در میان خود و عرصه زمین جاری میسازند و پاسداریاش را عهدهدار میشوند، بلند یا کوتاه میشود. به واقع، راز ماندگاری و مرگ نه به قدرت ظاهری، بلکه به عوامل دیگری باز میگردد که هماره چون رازی پنهان است. تنها نظارهکنندگان و عبرتگیرندگان سیر کننده در زمینند، که پی به این راز میبرند.
مجموعه اعمال و برآیند آنها، هر یک از اقوام را در مداری معیّن قرار میدهد که حسب سنّت ثابت وقتی و ظرفیّتی و عمری معیّن دارند. هر مداری و مرتبهای اجلی ثابت دارد که در وقتش فرود میآید.
وقتی که در احوال اقوام و آنچه را که به صورت جمعی چون سیره و سنّتی ثابت و عمومی پذیرفته و خود را دربارهاش مکلّف میشناسند، بنگرید، درمییابید که گوییا، پیمانی جمعی و نانوشته، همه را وادار ساخته که پاسدار سیره، روش، اعمال و اخلاق عمومی عصر خود باشند. این همان مداری است که در آن مستقر شدهاند، مثل همین امروز و در عصر ما.
همه ساکنان زمین و در اقصانقاط عالم، فرهنگ و تمدّن و روش زندگی فرنگی، پذیرفته شده عموم مردم است. آنان چنان خود را ملزم به حفاظت و حراست از اجزای آن میشناسند که گویا «عهد منعقد شده ویژهای» آنان را در مراعات همه اجزا متعهّد کرده است.
وجه تمایز همه فرهنگها و تمدّنها، قبل از آنکه در صورت تمدّنی آنها قابل شناسایی باشد، در باطن عهد و پیمان جمعی آنها قابل شناسایی است.
تفاوت و تمایز فرهنگها و تمدّنها به تفاوت «عهد» آنها باز میگردد. باقی قضایا فرزند و ماحصل این عهد، انجام یا نقض آن عهد است.
اقوام مختلف، در هر حوزه فرهنگی و تمدّنی، به صورت جمعی، خود را مکلّف به حفاظت از عهدی میشناسند که بنیاد هستیشناسی، جهانبینی و حتّی جهانشناسی آنان را تشکیل میدهد.
«تمدّن و فرهنگ» هر قوم، همه نیرو و قوای خود را از تفکّر و رویکرد ویژه آن قوم به عالم و آدم وام میگیرد. در واقع، تفکّر، روح فرهنگ و تمدّن، صورت مادّی و ظاهری فرهنگ است.
ظهور تمام قدّ یک تفکّر و دیدگاه کلّی درباره عالم و آدم و مظاهر فرهنگی و تمدّنیاش در یک دوره خاص، به «تجمّع، توجّه و عهد عمومی» یک جامعه و قوم، با آن دیدگاه و وارد آمدن در خیل تابعان و خادمانش برمیگردد.
تمدّن، حاصل عمل و دست تربیت یافتگان یک حوزه فرهنگی است. مصالح و موادّ به کار رفته در ساخت و پرداخت شهر و کوی و برزن و خانهها، در تبعیّت تمام از معمار، طرّاح و سازندهای به سر میبرند که آن همه مواد را قالب میزند. انسان از مواد و عناصر تمدّنی، تمثال بیرونی خود را میآفریند؛ چنان که با نگاه و نظاره در آینه هر تمدّن، میتوان انسانها و آنچه را که در خانه جانشان میگذرد، دید.
هر انسانی در هر گوشه از این زمین فراخ، میتواند صورت بیرونی دریافت خودش را با مدد مصالح مادّی ایجاد کند؛ لیکن ظهور گسترده و فراگیر ادب و فرهنگ عمومی و جمعی در گروی عهد جمعی است؛ یعنی فراگیری یک فرهنگ، در یک دوره و تربیت عمومی مردم در گستره آن فرهنگ باعث و موجد بروز تمدّنی معیّن و مشخّص در گسترهای وسیع میشود. این فراگیری فرهنگی و تمدّنی نیز نیازمند جاری و ساری شدن دریافتی کلّی درباره عالم و آدم، در میان جامعه و جمعی است که مبتکر و مبلّغ آن حوزه فرهنگی و تمدّنی شدهاند.
در عصر ما و طیّ قریب به چهارصد سال، بسط تفکّر اومانیستی معلّمان غربی و فلاسفه آنان و رویگردانی عمومی آنها از خاستگاه مذهبی و دینی مسیحی سدههای ۱۵ و ۱۶ م. باعث غلبه یافتن فرهنگی شد که همه نیرو و توان خودش را از تفکّر و رویکرد اومانیستی به عالم اخذ میکرد؛ فرهنگی که در خود و با خود مردمی را پرورد که بر شانههایشان، تمدّن مدرن غربی قد کشید.
غلبه این دوره تاریخی، مجال قد کشیدن به سایر رویکردها، فرهنگها و باقی مانده عناصر تمدّنی اقوام و ملل را نداد. اقبال عمومی و غلبه فرهنگی و تمدّنی غرب، چون حجابی و ساتری مانع از قد کشیدن سایر حوزهها شد.
تولّدی دیگر
فرهنگها و تمدّنها، مثل جوانهای شکفته میشوند، میبالند. به برگ و بار مینشینند و ثمرات خود را نمودار میسازند. در حقیقت هر کدام، تقدیر معیّن دارند و در آن سیر میکنند.
درست، وقتی که افول و ریزش روزی مقدّر فرهنگی و تمدّنی میشود، در حاشیه و بر کرانه آن، در سکوت و آرامش، جوانه فرهنگ و تمدّنی دیگر نمودار میشود. وقتی که هیچ کس آن را باور نیاورده است.
هیچ به برگ سبز کوچکی که در اوج بوران و یخبندان از لابهلای برفها سر بیرون کرده است، نظر کردهاید؟
این برگ کوچک، زنگ مرگ زمستان و تولّد بهار را به صدا در میآورد. کمی صبوری میخواهد تا کولاک و بوران در ازدحام و سلطه، فروکش کرده و جای خود را به سلطنت بهار بدهد.
فرصتها چون همین جوانه سبز، چون ستارهای درخشیدن میآغازد، ستاره بختی که طلوع میکند تا فرهنگی، تمدّنی و دولتی بیاید و خود را بنماید. همه آمد و شدها، بیانگر شکفتن و پژمردن است؛ باز شدن «بختی» و بسته شدن «بختی» دیگر است؛ تولّد و مرگ «وقتی» واسپس «وقتی»؛ «دولتی» واسپس «دولتی» و به قول سعدی شیرازی:
به نوبتند ملوک اندرین سپنج سرای
ستاره بخت که روی به افول نهاد، وقت رفتن که رسید، تفاوتی نمیکند فرعون، نمرود، نرون یا اسکندر و ذوالقرنین، چون شهابی فرو میافتند.
نظاره کردن، موجب عبرت و غفلت، موجب پشیمانی است.
در طول تاریخ حیات بشر، بارها عهدهایی بسته یا گسسته شدهاند. هر عهدی وقتی که ظهور میکند، پرده از دیدگاه و باور عمومی مردم عصر و زمانهای را کنار میزند و ادب و فرهنگ عمومی آنها را آشکار میکند. از این رو، میتوان در طول قرون، تاریخ را در حال تکرار دید. تفاوت صورت مادّی حیات مهم نیستند.
آن حجّت حق، امام باقر(ع) فرمود: «دولتنا آخرالدّول»، یعنی هنوز «وقت» و بخت دولت آل محمّد(ص) نرسیده است؛ یعنی فرهنگ و تمدّن تمام عیار متّکی و مبتنی بر ولایت تامّ امام مبین، ظهور نکرده و ظاهر نگشته است.
عموم فرهنگها و تمدّنها به دلیل آنکه نسبت تمام با بخت باقی و زمان باقی و مانا نداشتند، الزاماً هلاکتپذیر بودند. هلاکت تکتک انسانها و هلاکت اقوام و تمدّنها نیز در مسیر سنّتهای ثابت الهی و محتوم است. قانون و سنّت «کلّ من علیها فان؛ همه چیز مرگ را تجربه میکند.» شامل همه چیز و همه کس میشود. فنا و مرگ، تنها مخصوص انسان و حیوان نیست، همه مخلوقات فناپذیرند، همه آنچه که با زمان فانی، نسبت پیدا میکنند و در ظرف زمان محصورند، الزاماً فناپذیرند. همچنان که عقل و عشق در زمره مخلوقات ماوراءالطّبیعه هستند، فرهنگها هم مخلوقاتند و بسته به نسبتی که پیدا میکنند، در دایره تقدیر و مقدّرات ویژهای قرار گرفته و ماندگاری یا میرندگی مییابند.
شرط ماندگاری الی الابد، نسبت یافتن تام به زمان سرمدی و باقی است؛ چه تنها «هو الباقی» است و آنچه که با اسم «حیّ» و «باقی» نسبت تمام پیدا میکند.
شاید از همین روست که فرمودند: «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»۲ همه قصّهها به این «الّا» برمیگردد، چه تنها اوست که میماند؛ چنان که فرمود: «عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ»۳
هلاکت همه را شامل میشود! «الّا وجه الله» را و هر چه، هر که و هر عمل که با «وجه الله» نسبت مییابد، به میزان این نسبت، مرگ خود را به عقب میاندازد و ماندگاری بیشتری نسبت به سایرین پیدا میکند.
«امام، صاحب زمان» و اختیاردار زمان، وجه الله اکبر است. چنان که در دعای ندبه، ما، ندبهکنان میخوانیم:
«اینَ وجه الله الذی یتوجّه الاولیا؛
کجاست آن وجه تام و تمام الهی که تمامی اولیا (که خود در زمره وجوه حقّ تعالی هستند) به سوی او توجّه میکنند و از نور او کسب نور میکنند.»
او وجه تمام و کامل حقّ و صاحب تمامی فضایل و کمالات انبیا و اولیای الهی و نقطه اتّصال و ارتباط و تمسّک سایر اولیای خداوند است.
وجه الله اکبر، امام و صاحب زمان(ع)، مظهر اسم حیّ خداوندند، که به سبب آنکه مظهر اسم غیب هم هستند، در پس پرده غیبت مستقرّند. هم ایشان، در توقیع شریف و مبارک در ماه رجب، درباره بعضی از بندگان خدا، چنین میفرماید:
«لا فرّق بینک و بینهم الّا انّهم عبادک و خلقک؛ خداوندا، تو بندگانی داری که چنان شبیه تواند که هیچ فرقی میان تو و ایشان مشاهده نمیشود، الّا اینکه تو ربّی و ایشان عبد و خلق تواند.»
در «وجه الله اکبر» یعنی امام زمان(ع) که وجه کامل و تمام الهیاند، تمامی اسماء و صفات کمالی الهی، چنان تجلّی و بروز پیدا کرده که آینه تمام نمای ذات اقدس الهیاند.
از همین جا، هر آنچه که از فضل و کمال که به ذهن بشر خطور کند، آن ذوات نورانی واجد آنند.
این همه مقدّمهای است که حجّت خداوند به عنوان «خلیفـ[الله» و «بقیّـ[ الله» خوانده شود. خلیفه حضرت حق، واجد عالیتـرین و والاترین فضایل و کمالاتی است که به نحو مطلق در حضرت ربّ الاربات حاضر است. صفاتی کمالی که سهمی از آنها و به نسبت در سایر موجودات و مخلوقات جاری در عرصه هستی، اعمّ از موجودات ملکی یا ملکوتی جاری است.
در اینکه حضرات معصومان(ع) «ثقل دوم» هستند، تردیدی نیست. همه آنچه که ثقل اوّل؛ یعنی «قرآن کریم» واجد آن است، ثقل دوم یعنی اهل بیت(ع) هم، واجد آنند و از جمله آنکه برای انسانها «حجّتند»؛ چنان که قرآن حجّت است و خداوند نیز نصرت و حفاظت آنها را از هر گونه گزند، آسیب و خلل به عهده گرفته است. از این رو هر چه از آنها صادر شود و از جمله فرهنگ و تمدّن دینی و الهی، لاجرم ماندگار و خداوند حافظ آن است.
کلام، سیره، سنّت، اوامر و نواهی ایشان حجّت است. جمله آنها به دلیل آنکه اهل حقّند و در نسبت تام با حقیقت هستی به سر میبرند، حجّتند و تا قیام قیامت ثابت و برقرار و مانا هستند؛ چرا که این در باور و یقین اهل ایمان وارد شده است که «انّ الحق لهم و معهم و فیهم و بهم» این عبارت را در تعقیبات نماز صبح قرائت میکنیم و به واسطهاش خود را از هر بلا و آفت در حصن حصین آن وارد میسازیم.
از همین مجرا عرض میکنم که، راز مرگ زودرس همه فرهنگها و تمدّنها به دوری «نظری و عملی» آنها از «وجه الله باقی» برمیگردد.
فرهنگها و تمدّنها هر یک در ظرف محدود و معیّنی و در نسبتهایی «رحمانی، شیطانی و گاه التقاتی» ظاهر میشوند و در دایره مقدّرات و مقدورات معیّن جلوهگری میکنند و آنگاه میمیرند. راز مرگ آنها در «نظر» کلّی آنهاست. این زاویه در سیر تکوینی فرهنگ و تمدّن، آنها را مستعدّ فروپاشی میسازد.
دعوت به سفر از سوی خداوند، در آیه کریمه، ناظر دعوت به سیر از ظاهر به باطن است.
سفر از صورت حیات و جلوههای بیرونی فرهنگ و تمدّن اقوام آغاز میشود و به نظاره باطن و راز آمد و شد اقوام و تمدّنهایشان میانجامد و کشف همه آنچه که موجب هلاکت یا ماندگاری آثارشان و سیره و سنّتشان شده است.
تنها از این مسیر، تاریخ گذشته و سیر و سفر، باعث شکوفایی شکوفه «عبرت» بر شاخسار جانها میشود.
مسافر ناظر، در نظاره این همه، پی به رازهایی میبرد که اگر آنها را امام خویش بسازد، راز ماندگاری را مییابد و چه بسا که خود نیز برای سایرین بدل به عبرت شود.
«سفر و سیر و نظارت» و نه دیدن با چشم سر، به تفکّری میانجامد که انسان، امکان کشف رابطه میان اجزای منتشر در هستی و ربط آن همه را با کلّ مطلق درمییابد.
دولت کریمه وعده داده شده امام مبین، مظهر بیرونی امام حق و وجه الله در گستره فرهنگ و تمدّنی است که واسپس همه تجربهها و همه دولتها، مجال ظهور و بروز مییابد.
مظهر «سیره و سنّت و امر و نهی» حجّت حق که وجه الله اکبر است، الزاماً واجد صفات و بارز کننده کمالاتی است که پیش از آن، تجربه نشده است. جمالی تمام و متّصف به رحمانیّتی تام که در آن، ظلم، پراکندگی، آشفتگی، زشتی، ازدحام، اشتغال به غیر الله، محدودیّت و حصر عالم مُلکی و… متصوّر نیست؛ چون هر یک از این اوصاف مذموم مطابق سنّت و قانونمندی الهی موجد نوعی فروپاشی و مرگند.
حاصل و محصول عملی و نظری حجّت الله و بقیّـ[الله که خود «ثقل» و میراث بر پیامبر رحمت(ص) است، در حوزه فرهنگ و تمدّن طیّبه الهی ماندگار است، چرا که حضرتش صاحب همه صفات کمالی بیعیب و نقص و مظهر تامّ حضرت حق است.
درباره موقعیّت انسانها در دولت کریمه، آمده است که در آن عصر، امکان ارتباط و رفت و آمد میان عوالم ملکوتی، فراهم میآید. این موضوع، اشاره به شکسته شدن محدودیّت و حصر مندرج در عالم مُلکی دارد. اشاره به فراهم آمدن امکان ارتباط و اتّصال مردم در دولت کریمه امام زمان(ع) به عوالم ملکوتی، و مجرّدات است، آنچه که در عصر غیبت و امارت و حکومت غیرمعصوم غیرممکن و منحصراً شامل افرادی از اولیای الهی است و بس.
قانون تولّد و مرگِ ناگزیر فرهنگها و تمدّنهای برخاسته و برکشیده شده بر شالوده بیتقوایی انسانهای غیرمعصوم درباره این دولت طیّبه و فرهنگ و تمدّنش صادق نیست؛ چرا که آن فرهنگها و تمدّنها، همگی راز تجربه مرگ و امکان میرندگی را در خود داشتند. آنها، الزاماً حسب سنّت لایتغیّر خداوندی، ناگزیر به تجربه افول و در نتیجه، جایگزینی فرهنگ و تمدّنی دیگر بودند.
در حالی که دوام و بقای دولت امام حق، همیشگی است و تا وقت برپایی قیامت کبرا، تداوم مییابد. وقتی که همه زمینهها برای به کنار رفتن پردهها و اتّصال و ارتباط تام با عالم باقی و سرمدی فراهم میشود.
حضرت صاحب الزّمان(عج)، به همان سان که خلیفه خداوند در عرصه زمینند، خلیفه و امام ساکنان عالم ملکوتی و رئیس و سلطان عالم مجرّدات و معلّم و مربّی جمله ملائکند؛ چنان که در وقت ظهور، رئیس ملائک، حضرت جبرائیل، به همراه حضرات میکائیل و اسرافیل و خیل کثیر کرّوبیان، پیرامون امام و نصرت دهنده و خدمتکار ایشانند؛ چنان که در تمام طول عمر و همه سالها، این ملائک و ارواحند که نزد امام مبین و حجّت حیّ زمان، نازل شده و در آستانش فرود میآیند و سر میسایند.
چه حیف که به قول حضرت علیّ بن موسی الرّضا(ع):
«انّ الامامه اجلّ قدراً و شأناً ان یبلغها النّاس بعقولهم…؛ شأن امامت بالاتر و برتر از آن است که با عقل و اندیشه عادّی، بتوان شناخت یا با رأی و نظر مردم آن را به دست آورد….»۴
مردانی از میان اولیا و اوصیای عظام الهی که به طور مستمر با امدادهای غیبی و الهام آسمانی، مورد حمایت و تأیید قرار میگیرند و در بالاترین درجه، پیوند دهنده عوالم و درجات مختلف هستیاند و به عنوان واسط فیض، روزی رسان کلّیه ساکنان عوالم مُلکی و ملکوتی.
اسمایل شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره ۱۱۸
پینوشتها:
۱. سوره نمل (۲۷)، آیه ۶۹.
۲. سوره قصص (۲۸)، آیه ۸۸.
۳. سوره فرقان (۲۵)، آیه ۵۸.
۴. کافی، روایت ۵۱۸.