انتظار

سلام بر گیسوى مقدسات، آن که کعبه به دور جمالش طواف مى گذارد.
سلام بر میراب اشک شوق و ماتم، همو که خنده بر فراق او گریست.
سلام برمهدى، مهر هدایت دولت بار.
سال هاست که به دنبال توام گل نرگس، گل سرخ محمدى، غنچه سبز ورق جعفرى، حسن یوسف .
تو را از گودى چشمان پر از اشکف ندبه خوانان شناختم .
امّا دریغ که به هر جا رو مى کنم خاکسترى است که به رسم همیشه از کاروان به منزل مانده.
طالبا! هرکه بخواهد خار را از پاى بیرون کشد محمل از مقابل دیدگانش دور خواهد شد. آن که طاوس اهل بهشت خواهد جور خار مغیلان را به جان مى پذیرد.
چرا بیرق دعا هر سحرگاه جمعه بر فراز منزى افراشته مى شود؟ سال هاست که این پرچم همچون پرنده اى در روستایمان پرواز مى کند و همزمان با فلق صبحگاهى بر بلنداى میکده اى لانه مى کند و با عشاقت هم نوا مى شود.
»عزیز علىّ أن أرى الخلق ولاترى ولا أسمع لک حسیساً ولا نجوى«
بیا رسول بادیه نشینان دشت محبت!
بیا مرهم پر شکستگان آشیان ولایت!
بیا کوکب آسمان بى ستاره!
چه خوب است که دست خفاشان به قندیل هاى آسمانى نمى رسد که تو را نیز مى چیدند. بیا که چارچوب قاب مفاتیح، تنها چاه درد دلمان، از زیادت آه و ناله دیگر جاى ندارد.
آیا خواهى آمد تا ترنم ستایش را برایت سر دهم؟
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
از فراز آبشار محبتت خود را به امید فنا رها مى سازم.

مصطفى فیض – سمنان
 

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *