شک کردهام…؟ به آمدنش شک نمیکنم!
یا اینکه به نیامدنش شک نمیکنم؟
این یوسف من است که در باد میوزد
هرگز به عطر پیرهنش شک نمیکنم
یک صبح با نسیم میآید به دیدنم
به عطر یاس و نسترنش شک نمیکنم
خورشید گفته است که یک صبح میرسد
هرگز به صحّت سخنانش شک نمیکنم
بی او پرندهای که به فردای کوچ رفت
آوارگی شده وطنش (شک نمیکنم)
این چشم انتظاری هر روز غرق اشک
یعنی به صبح آمدنش شک نمیکنم
شک کردهام که پشت در خانهام کسیست
اما به طرز در زدنش شک نمیکنم