عشق به سامان آمد
مژده ای دل، که دگر بار به تن جان آمد
همره باد صبا، بوی بهاران آمد
نخوت جور و جفا در قدم عدل شکست
آیت صلح و صفا، دولت قرآن، آمد
صبح آزادی عشّاق، در آیینۀ فتح
رُخ نمود و شب اغیار به پایان آمد
خون رخشان سحر موج زد اندر رگ شب
شاهد فجر، به سیمای درخشان آمد
خُرّم آن روز، که هنگامۀ هجران بگذشت
بوی پیراهن یوسف، سوی کنعان آمد
کشتی نوح، ز گرداب حوادث بگذشت
فارغ از موج بلا، وز دل توفان آمد
بر بلندای جهان، بیرق توحید افراشت
دشتی از نور که از مشرق ایمان آمد
خاطر نازکت ای روح حق، آزرده مباد
کز صفای قدمت، عشق به سامان آمد
همره باد صبا، بوی بهاران آمد
نخوت جور و جفا در قدم عدل شکست
آیت صلح و صفا، دولت قرآن، آمد
صبح آزادی عشّاق، در آیینۀ فتح
رُخ نمود و شب اغیار به پایان آمد
خون رخشان سحر موج زد اندر رگ شب
شاهد فجر، به سیمای درخشان آمد
خُرّم آن روز، که هنگامۀ هجران بگذشت
بوی پیراهن یوسف، سوی کنعان آمد
کشتی نوح، ز گرداب حوادث بگذشت
فارغ از موج بلا، وز دل توفان آمد
بر بلندای جهان، بیرق توحید افراشت
دشتی از نور که از مشرق ایمان آمد
خاطر نازکت ای روح حق، آزرده مباد
کز صفای قدمت، عشق به سامان آمد
زکریّا اخلاقی