در کوچه سار غیبت

محسن على بیگى

شب هنگام، پنهان ز چشمهاى خاکیان،

در کوچه سار غیبت و در غربت بقیع،

مردى به جاودانگى سعادت بر سنگفرش تاریخ راه مى سپارد.

مدینه را رستخیزى بر پا شده.

گویى جن و انس به برزخ نشسته اند.

گویى قائم موعود، علیه السلام، مى رسد.

گویى آخرین سلاله زهرا به دیدارش مى شتابد.

کوچه هاى مدینه، پژواک قدمهاى محمدى مى شنوند.

آرى پنهان ز چشمان خاکیان، مردى لایتناهى، راه شب مى سپارد.

چشمانش لبریز از اندوهى جانگزا و دردى جانکاه، در و دیوار مدینه را سیر مى کند، و اشکش مشتاقانه بر خاک کوى بنى هاشم بوسه مى زند.

زمزمه لبهایش به نجواى شبهاى تنهایى على، علیه السلام، مى ماند، گویى دادرس مظلومان به انتقام برخاسته است.

با همان غربت و تنهایى مادرش فاطمه، علیهاالسلام، به خاک بقیع مى شتابد.

در گوشه اى که هنوز ناله هاى على، علیه السلام، به خاک مى تراود و ضجه هاى شبانه فاطمه، علیهاالسلام، عرش را مى لرزاند، زانو مى زند، و خاطره تلخ مرگ جده اش زهرا را در آغوش حزین مى گیرد.

خیل ملائک به دلجویى اش مى شتابند و چشمان اشکبارش را به زلال کوثر عطرافشان مى نمایند.

روح الامین به تسلیت نشسته، فریادرس عالمیان را به شاهپر ملکوتى اش مى نشاند و به اوج بى کران صبر دلى پر مى گیرد.

 

ماهنامه موعود شماره ۱۵

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *