«خدا» تو را به غزلهای ما عطا کرده…
تو را «امامِ غریبانِ آشنا» کرده
حسابِ «عاشقِ شبزندهدارِ مهرت» را…
به دستِ «لطفِ تو»، از دیگران، جدا کرده
گرفته دستِ کسی را که «دوستت دارد»…
کسی که «از تو جدا بوده» را رها کرده
خدا سُروده تو را با هزار و چندین بیت…
«زمان و اهل زمان» را غزلسرا کرده!
خدا «برای تو»، از ما گرفته پیمانی…
اگر که عهد شکستیم هم وفا کرده
کسی که غیرِ تو را برگزیده، میبازد!…
که در معادلهٔ عاشقی، «خطا» کرده
اگر کسی به تو دل بسته، خوش به احوالش!…
برای او، «پدر و مادرش، دعا کرده»!
کسی که «منتظرِ راستینِ دیدار» است…
اگر نظر به دلی کرده، کیمیا کرده
خدا به قلبِ منِ خسته هم تو را «بخشید»!…
دوباره دست به خاکم زده، طلا کرده
دلم، همیشه پشیمانِ خاطرات شده…
اگر به زمزمهٔ دیگر، اعتنا کرده
کسی که «عاشقِ صادق» شده، اطاعت کرد!…
اگر جز این شده… در عشق، «ادعا» کرده!
قرار بود «نجیبانه» منتظر باشیم!…
«غرورِ ذکر و مناجات»، بیحیا کرده
ولی همیشه خدا «مهربانترین یار» است…
مرا «مُحِبِّ تَوَلّای اولیا» کرده
گلابِ مهر تو، با خاکِ جانِ من آمیخت…
مرا به حسرتِ دیدار، مبتلا کرده
دلم همیشه گرفتار این و آن میشد…
اگر که عاشقِ مهر تو شد، «خدا کرده»!
کلامِ حنجرهای را شکسته در حلقوم…
هزار سال، زمان را پُر از صدا کرده!
خدا همیشه بلد بوده نیشتر بزند!…
«حسین(ع)» داده به عشاق و… کربلا کرده!