تمدن معاصر غربی به دنبال سلطه بر تمدن مهدوی(۲)

ed2315dc73fdaab6eda86c541d0eec09 - تمدن معاصر غربی به دنبال سلطه بر تمدن مهدوی(2)

با بازگشت به دوره قاجار، از اوایل دوره ناصرالدین شاه، به تدریج ایده عقب ماندگی کشور نسبت به غرب در میان علماء، دولتمردان و بازرگانان و دیگر گروه های اهل اندیشه شکل گرفت. یک نوع نگاه مربوط به شخصیت هایی همچون امیرکبیر بود که پیشتر توضیح داده شد، و نماینده نوع دیگر شخصیتی چون سیدجمال اسدآبادی بود که دیدگاه های او نیز یکی از نقاط عطف تاریخ رابطه اسلام و غرب به شمار می رود. تأکید گروه اول بر آبادانی ایران و گروه دوم بر عزت جهان اسلام بود، اما هر دو گروه محور تحلیل و برنامه خود را بر دولت و دولت های مسلمان قرار داده بودند.

۷. عبرتی به نام مشروطه
با بازگشت به دوره قاجار، از اوایل دوره ناصرالدین شاه، به تدریج ایده عقب ماندگی کشور نسبت به غرب در میان علماء، دولتمردان و بازرگانان و دیگر گروه های اهل اندیشه شکل گرفت. یک نوع نگاه مربوط به شخصیت هایی همچون امیرکبیر بود که پیشتر توضیح داده شد، و نماینده نوع دیگر شخصیتی چون سیدجمال اسدآبادی بود که دیدگاه های او نیز یکی از نقاط عطف تاریخ رابطه اسلام و غرب به شمار می رود. تأکید گروه اول بر آبادانی ایران و گروه دوم بر عزت جهان اسلام بود، اما هر دو گروه محور تحلیل و برنامه خود را بر دولت و دولت های مسلمان قرار داده بودند. تنها در این میان جریان اصلی علم و تمدن در میان علمای حوزه بود که همچنان با لحاظ مسائل حکومت، جایگاه خود را در میان مردم حفظ کرده بود. جنبش تنباکو اصالت و قدرت این جایگاه را به رخ دشمنان کشید.
در این هنگامه بود که سرانجام برای مدیریت جریان غربی شدن ایران و آزادسازی نیروی متراکم و ذخیره شده اسلام و تمدن اسلامی، فراماسون ها وارد صحنه شدند. میرزا ملکم خان ناظم الدوله ارمنی از جمله این افراد بود که دیدگاه ها و اقدامات او منشأ بسیاری از تحولات بعدی قرار گرفت. وی مؤسس اولین لژ فراماسونی در ایران در سال ۱۲۶۸ ش به نام “فراموشخانه” بود. روزنامه ها نیز به عنوان نماینده رسانه های توده آن دوره و اشاعه دهندگان ارزش ها و آموزه های تمدن غرب به این گروه پیوستند. این روزنامه ها که ابتدا در خارج از کشور انتشار می‌یافت و به ایران وارد می‌شد، اندک اندک در آن دوره تلاش می‌کرد تا جای منبر و رسانه های سنتی را در ایران بگیرد. میرزا محمّدصالح شیرازی که نخستین روزنامه را در ایران منتشر کرد (۱۲۵۳ش) یک فراماسونر بود. بدین گونه یک جریان روشنفکری بیمار و وابسته به غرب و فراماسونری، پیش از مشروطه در ایران متولد شکه همچنان افتان و خیزان به مأموریت خویش در حال حاضر در کشور ادامه می دهد.
شکست روسیه از ژاپن در سال ۱۲۸۳ ش(۱۹۰۵م) بهانه ای شد برای این گروه که منشأ قدرت ژاپن را استقرار نظام مشروطه در این کشور اعلام کنند و ذوق زده به تبلیغ این نوع نظام حکومتی روی آورند. انقلاب روسیه و تأسیس مجلس در این کشور نیز که متعاقب شکست از ژاپن صورت گرفت، بر این اندیشه دامن زد.
از سویی دیگر در صحنه واقعی جامعه وضعیت مردم هر روز بدتر می‌شد. ورود بی رویه کالاهای خارجی اقتصاد داخلی را از بین برده بود و ظلم و ستم مأموران مالیات همه را به ستوه آورده بود. عدم تکافوی مالیات های اخذ شده نیز مشکل دیگری بود که دولت را به استقراض از روس و انگلیس کشانده و ایران را هر روز بیشتر از روز قبل به دامن استعمار می انداخت. همه منتظر بودند تا اتفاقی بیفتد. در این اوضاع و احوال بود که ناصرالدین شاه در آستانه پنجاهمین سال سلطنت خود به وسیله میرزا رضای کرمانی ترور شد. ترور شاه-با هر انگیزه ای که صورت گرفت-زمینه را برای تحولی عمیق در جامعه ایرانی فراهم کرد.
در بررسی جایگاه مهم این ترور در حوادث بعدی، نکته قابل تأمل این است که در طول تاریخ، معمولاً حزب شیطان برون رفت از یک وضعیت پیچیده و ورود به شرایط جدید را با یک ترور همراه می‌کند. در دوره ما ترور رفیق حریری در لبنان بنا بود چنین شرایطی را برای رژیم صهیونیستی به ارمغان آورد. می دانیم که ترور از ابزارهای شیطانی است که در ساختن تمدن اسلامی‌به هیچ وجه تعریف نشده است. امتناع مسلم بن عقیل از ترور ابن زیاد در خانه هانی بن عروه از نمونه های بارز این باور است.
انجام این ترور به وسیله یکی از شاگردان سیدجمال، اگرچه می تواند دست داشتن او را در این اقدام ثبت کند، اما همراه با نقش محوری وی در جریان تنباکو، و وجود تحلیل هایی که وی را نیز به جریان فراماسونری وابسته یا متمایل می داند، بررسی شخصیت و شرایط زمانه ی سید را قابل تامل و مطالعه می نماید. اسناد موجود حکایت از آن دارد که وی درخواستی برای عضویت در فراماسونری را تنظیم کرده و حتی بعدها به ریاست نوعی لژ برگزیده شده، اما در این خصوص اقدامی نکرده و سپس استعفا داده است.(۹) استعفای وی از فراماسونری در امان ماندن از ترور، چنانچه اتفاق افتاده باشد، از موارد نادر تاریخ این حزب شیطانی است. نکته جالب در ترور شاه این است که میرزا حسین علی نوری، رهبر بهائیان که در آن تاریخ از عراق به ایران بازگشته بود، پیش از ترور و برای مصون ماندن از اتهام، به خانه ییلاقی میرزا آقاخان نوری رفته بود.(۱۰) ظاهراً در آن زمان همه از ترور خبر داشته‌اند جز ناصرالدین شاه!
به هر حال بر اساس این تحلیل، جریان از این قرار بود که دوره طولانی سلطنت ناصرالدین شاه سبب استقرار بیش از حد او بر اریکه قدرت شده بود و امکان مدیریت هرگونه تحولی را در جامعه از صحنه گردانان اصلی گرفته بود. ترور وی با توجه به خالی بودن عرصه از افراد خوشنام و قدرتمند-همانند آنچه در دوره شاه عباس اتفاق افتاد-می توانست زمینه را برای مدیریت جریان تقابل با علما فراهم کند. ظاهراً این چنین بود که تصمیم گرفته شد ناصرالدین شاه ترور شود. با قتل شاه، ولیّ عهد و فرزندش مظفرالدین میرزا با جسمی‌بیمار و روحیه ای رفاه طلب و خوشگذران، از تبریز به تهران آمد و بر تخت نشست.
بی ارادگی مظفرالدین شاه زمینه را برای گسترش اعتراضات مردمی فراهم کرد و این وضعیت چیزی بود که امکان مدیریت منافقانه صحنه را به حزب شیطان-که اینک به قالب فراماسونری در آمده بود-می داد. پس از تعویض چند صدراعظم، نوبت به عین الدوله فراماسون رسید که داماد مظفرالدین شاه بود. او به سادگی و با چند برخورد مستبدانه و با ظاهر غیر مدبرانه، توانست بر آتش مخالفت ها دامن زند و شرایط را برای یک قیام اساسی فراهم کند. مهاجرت صغرا به دعوت آیت الله سیدمحمّد طباطبایی و همراهی آیت الله سید عبدالله بهبهانی، برای تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم، و مهاجرت کبرا با حضور ایشان و سید عبدالله بهبهانی، و این بار با همراهی شهید شیخ فضل الله نوری، با سفر به قم، مردم مسلمان را به صحنه کشید.
در جریان مهاجرت کبرا اتفاقی افتاد که بی شک سبب بسیاری از تحولات بعدی در به انحراف کشاندن نهضت مشروطه-اگر اصل آن را در جریانی انحرافی ندانیم-شد. گروهی از تجار به توصیه آیت الله بهبهانی و با نامه و درخواست او از سفارت انگلیس، به این سفارت پناهنده شدند و به دنبال آنان صنفی نبود که در محوطه سفارت اقدام به برپایی یک یا دو چادر نکرده باشد. آمار پناهندگان به سفارت انگلیس را تا بیست و چهار هزار نفر ذکر کرده‌اند.(۱۱) به دنبال این جریان، مهاجرت کبرا که از ابتدا نجف و عراق را مقصد گرفته بود و در قم متوقف و امور مشروطه از طریق بیانیه های متحصنان در سفارت پی گیری شد. همین بیانیه های انگیسی بود که سرانجام وصف مجلس شورا را از اسلامی‌به ملی تغییر داد.
این حوادث سرانجام منجر به صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه و در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی (۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ق) شد. با مرگ مظفرالدین شاه در ۱۹ دی همان سال، محمّدعلی میرزا به سلطنت رسید. وی از همان ابتدا بنا را بر مخالفت با مشروطه گذاشت تا سرانجام دو سال بعد در تابستان ۱۲۸۷ ش مجلس را با کمک مشاوران روس خود به توپ بست و دوره “استبداد صغیر” را آغاز کرد. این دوره یک سال و یک ماه بعد با مقاومت دلیرانه مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان و سپس قیام مردم اصفهان و گیلان و نهایتاً تصرف تهران در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ خاتمه یافت. در جریان تصرف تهران نیز فراماسونری تمام تلاش خود را کرد تا نهضت مشروطه را همچنان از آن خود نگه دارد.
در آن زمان در نجف چهار مرجع بزرگ پس از میرزای شیرازی، در رأس قرار داشتند: آیت الله ملا کاظم خراسانی معروف به آخوند، آیت الله سید محمّدکاظم یزدی، آیت الله تهرانی، و آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی. این مراجع بزرگ برای براندازی حکومت محمّدعلی شاه تصمیم به حرکت به سوی ایران گرفتند، اما روس و انگلیس برای جلوگیری از این حرکت، مهره های قدیمی خود یفرم خان ارمنی، حاج علی قلی خان بختیاری (سردار اسعد) و محمّدولی خان تنکابنی (سپهدار اعظم) را به عنوان فاتحان تهران وارد این شهر کردند وضمن بازگشت دادن مراجع، جریان مشروطه را در قبضه خود نگه داشتند.
حرکت وحدت آفرین علمای ایران به سمت عراق در جریان مهاجرت کبرا از سوی سیدعبدالله بهبهانی، و حرکت وحدت طلبانه علمای عراق به سوی ایران در این جریان خنثی شد. این همان جریان پیشگیری از وحدت دو ملت ایران و عراق بود که از زمان کوروش پی گیری شده و تا آن روز ادامه یافته بود. جنگ تحمیلی صدام را علیه جمهوری اسلامی‌باید در این چارچوب تحلیل کرد. به هر حال این چنین بود که فراماسونری توانست با هدف تخلیه انرژی متراکم در جریان تمدن سازی اسلامی، جریانی را مبتنی بر آموزه های روشنفکری در ایران ایجاد، مدیریت و سرانجام به نفع خود به پایان برساند.
نخستین پیامد این اقدام، اعدام شیخ فضل الله نوری رحمه الله و شهادت این شهید بزرگوار بود. این جنایت در حالی صورت گرفت که هیچ کدام از سران استبداد نه تنها در معرض حکمی قرار نگرفتند که بسیاری از آنان به مناصب دولتی نیز گماشته شدند. این شهید بزرگوار از همان ابتدای نهضت متوجه غیرعادی بودن شرایط بود و همواره بر اصل حاکمیت اسلام و احکام آن در مبارزه و حکومتداری پافشاری می‌کرد. عدم حضور او در مهاجرت صغرا نشانه ای بر این امر است. سرانجام حاکمان فراماسون تهران او را به جرم دفاع از شعار “مشروطه ی مشروعه” به دار کشیدند. در نجف تنها سیدمحمّدکاظم یزدی بود که از شیخ و نظرات او دفاع می‌کرد.
به دنبال شهادت شیخ، سیدعبدالله بهبهانی از سوی انجمن های مخفی که از سوی سیدحسن تقی زاده رهبری می‌شدند، ترور شد. سیدمحمّد طباطبایی نیز پس از تهدید به ترور خانه نشین شد تا درگذشت. وی نیز ظاهراً همراه با پدر خود سید صادق، تحت تاثیر ملاقاتی پنج ساعته با ملکم خان فراماسونر قرار گرفته بود. از سویی دیگر وی تحت تاثیر اندیشه های سیدجمال الدین اسدآبادی بود و طالبوف را به دلیل داشتن اندیشه های روشنفکرانه غربی می ستود. طالبوف کسی بود که از سوی شیخ فضل الله به دلیل تفکراتش تکفیر شده بود.
در نجف نیز میرزا محمّدحسین نایینی غروی که مهمترین نظریه پرداز مشروطه دانسته شده است، پس از شهادت شیخ، همانند دیگر علمای مشروطه خواه نجف سرخورده شد و از جمع نزدیکان کناره گرفت. وی برای جبران مافات دستور داد تا نسخه های کتاب “تنبیه الامه و تنزیه المله” را که در سال ۱۳۲۷ ق(۱۹۰۹ م)پیرامون مشروطه نوشته بود، جمع آوری کنند. مرحوم آخوند خراسانی نیز در پی اشغال ایران به وسیله روس و انگلیس بر اساس قرارداد ۱۹۰۷، علیه اشغالگران دستور جهاد داد و خود پیشاپیش علمای نجف آماده حرکت به سوی ایران شد. شب پیش از حرکت، این مرجع بزرگ نیز به صورت مرموزی در منزلش درگذشت. گزارش های زیادی از مسمومیت وی به دست مقامات بیگانه در دست است.(۱۲)
در تحلیلی دینی و بر مبنای پی گیری ایجاد تمدن اسلامی و مقابله حزب شیطان با آن به ویژه از راه اختلاف افکنی میان مؤمنان، مشروطه را بایستی نتیجه اختلاف قدیمی اصولیون و اخباریون دانست که در این دوره به سود اصولیون پیش رفته بود. همان گونه که غلبه اشعریون و اخباریون در مخالفت با عقل به تحجر و تعطیلی اندیشه و زوال تمدن اسلامی انجامیده بود، در این دوره‌اندیشه های اصولی که هنوز قوام کافی در تعامل با مسائل جامعه مدرن نیافته بود، حوزه های علمیه و مردم را بازیچه دست غرب و روشنفکران غربزده قرار داد.
در پایان داستان مشروطه و در پی فتح تهران، محمّدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و احمد میرزا فرزند خردسالش با عنوان احمدشاه از سوی فاتحان فراماسون به پادشاهی انتخاب شد تا در جریانی دیگر جای خود را به حکومت استبدادی رضاخان دهد. مشروطه تنها خوابی آشفته بود که طی آن حکومت استبدادی و وابسته توانست در قالبی دیگر به حیات خود ادامه دهد. طراحان این نهضت تصور می‌کردند که با این اقدام زمینه قدرت گرفتن علمای مسلمان و ایجاد تمدن اسلامی را برای مدت ها در ایران از بین برده‌اند، اما انقلاب اسلامی خلاف این باور را اثبات کرد. مشروطه تنها عبرتی بود برای انقلاب اسلامی.
۸. صهیونیزم: حزب جدید شیطان
اگرچه با جریان مشروطه از حوادث قرن نوزدهم خارج و به قرن بیستم وارد شدیم، اما در بازگشتی آخرین به قرن پرحادثه و پیچیده نوزدهم، یکی از مهمترین دستاوردهای این قرن را برای تمدن شیطانی غرب مورد بررسی قرار می دهیم.
در سال ۱۸۳۹ م و همزمان با آغاز سلطنت عبدالمجید اول که با مداخله دول اروپایی و جریان های فراماسونری به قدرت رسید، انگلستان نخستین کنسولگری غرب را در قدس برای حمایت از یهودیان مهاجر پایه گذاشت. این جریان یکی از مهمترین پیامدهای “تنظیمات” در عثمانی و برقراری حق کاپیتولاسیون بود. تلاش انگلستان در این دوره برای مهاجرت و اسکان تعداد بیشتری از یهودیان در فلسطین در نامه وایکنت پالمرستون، نخست وزیر وقت انگلستان به سفیر این کشور در استانبول آشکارا بیان شده است.(۱۳) به دنبال این اقدامات سیاسی، در اوائل دهه ۶۰ قرن نوزدهم، اقدامات فرهنگی و تبلیغی نیز در میان یهودیان مبنی بر دعوت برای “بازگشت” به فلسطین آغاز شد. هیرش کالیشر، خاخام یهودی، نخستین کسی بود که این دعوت را در کتاب “در جستجوی صهیون” در سال ۱۸۶۱ آغاز کرد و پس از او موج گسترده ای در این خصوص افکار او را ادامه داد.
با این وجود صهیونیزم تا سال ۱۸۸۱ هیچ پیوندی با توده های یهود نداشت. برای غلبه بر این سکوت، شرایطی لازم بود تا یهودیان را وادار به مهاجرت به فلسطین کند. همانند همیشه یک ترور سبب شکستن سد شد. در این سال تزار الکساندر دوم در روسیه ترور شد و در پی آن یهودیان این کشور که عمده ترین جمعیت یهودی جهان بودند، در معرض کشتار قرار گرفتند. نتیجه این اقدامات، خروج یهودیان از روسیه و تشکیل چند جمعیت صهیونیستی محلی به نام “دوستداران صهیون” بود. مسأله اسکان یهودیان در فلسطین از سوی این جمعیت ها دنبال شد و بر احیای زبان عبری به جای زبان ییدیش که زبان یهودیان اروپای مرکزی بود تأکید شد.
این شرایط زمینه را برای پیدایش جنبش”بیلو” متشکل از صدها جوان صهیونیست فراهم کرد که در راه اسکان یهودیان در فلسطین تلاش می‌کردند. این جنبش پس از تلاش بسیار و حتی ورود انگلستان به صحنه و مواجه شدن با مخالفت عثمانی برای فروش فلسطین، سرانجام توانست بیست یهودی را به این کشور بفرستد و بدین گونه نطفه نخستین مهاجران یهودی را در فلسطین منعقد سازد. در ادامه ی این اشغال و در آستانه ی شکست آن، سرمایه روچیلد یهودی به کار آمد و با خرید دو روستای “عاقر” و “قطره” کار اشغال ادامه یافت.
در پی این تحولات بود که سرانجام تئودور هرتزل یهودی، کتاب خود را با عنوان “دولت یهود” در سال ۱۸۹۵ منتشر ساخت. وی در این کتاب بیان کرد که مسأله یهود، مسأله ای اجتماعی یا دینی نیست، مسأله ای است قومی‌که جز از طریق تبدیل شدن به یک مسأله سیاسی جهانی که باید به دست قدرت های بزرگ حل شود، از راه دیگری قابل حل نیست. به نظر هرتزل معنی مشخص این حرف این است که یهودیان حق داشته باشند بر نقطه ای از کره زمین حکومت کنند. البته وی بیان کرد که این نقطه لزوماً فلسطین نیست.
سرانجام و پس از مجادلات بسیار، هرتزل توانست نخستین کنگره صهیونیستی را با شرکت ۲۰۴ نماینده از سوی جمعیت های صهیونیستی در ۲۷ اوت ۱۸۹۷ در شهر بال سویس برگزار کند. در این کنگره، اهداف صهیونیزم که به “برنامه بال” معروف شد و سازمان اجرایی آن یعنی “سازمان صهیونیزم جهانی” مورد تصویب قرار گرفت. البته علیرغم اصرار بسیاری از شرکت کنندگان مبنی بر تأسیس دولت یهودی در فلسطین و درج نهایی آن در بیانیه هدف، این امر مورد توافق همگان واقع نشد و منشأ بروز اختلافات و انشعاباتی در جنبش صهیونیزم شد. این چنین بود که در پایان قرن نوزدهم محصول جدیدی از حزب شیطان به نام “صهیونیزم” شکل گرفت که توانست تمامی قرن بیستم را تا حال حاضر تحت تاثیر خود قرار دهد.
۹. جنگ جهانی اول
آغاز قرن بیستم با جشن تولدی خونین برای صهیونیزم به نام جنگ جهانی اول همراه شد، که تا پیش از جنگ دوم “جنگ بزرگ” خوانده می‌شد. از آنجا که مهمترین ابزار حزب شیطان در طول تاریخ برای پیشبرد اهدافش همواره جنگ و جنگ افروزی بوده است، ابعاد این جنگ نشان می دهد که این حزب از طراحی این واقعه خواسته های بزرگی داشته است. واقعیت این است که جنگ اول علیرغم در برداشتن اهداف آشکار و پنهان متعدد، عملیاتی بود خوشه ای که با محوریت حذف عثمانی و تدارک سرزمینی برای حکومت صهیونیستی بر اساس نظریه هرتزل طراحی شد.
داستان ظاهراً از این قرار بود که در جریان خرید سهام کانال سوئز از خدیو مصر در سال ۱۸۷۷ به وسیله دیزرائیلی نخست وزیر یهودی وقت انگلستان، وی مبلغ چهار میلیون لیره از روچیلد، سرمایه دار یهودی، وام گرفت و تعهد کرد که تلاش کند تا در این منطقه یک دولت یهودی مستقر شود. با حضور عثمانی و مخالفت آن با فروش فلسطین این امر ممکن نبود. لذا تمامی امکانات به خدمت گرفته شد تا طی یک جنگ بزرگ این امر بی سر و صدا محقق شود. آغاز این عملیات با فعال شدن دو همسایه از پیش تعبیه شده عثمانی، یعنی روسیه و اتریش بود.
رقابت این دو امپراتوری و حمایت آنان از استقلال طلبی ملت های بالکان، سبب شورش و استقلال صرب ها، یونانی ها، اهالی مونته نگرو، و بوسنی و هرزگوین شد و عثمانی ضعیف شده از درون را دچار سیری قهقرایی و شتابان نمود.
در ۱۹۰۲ عبدالعزیز بن سعود، ریاض را تصرف کرد و در ۱۹۰۴ خود را امیر و امام وهابیه خواند. بدین شکل نطفه صهیونستی ترین حزب به ظاهر اسلامی در این سرزمین شکل گرفت و جهان پس از صهیونیزم یهودی و صهیونیزم مسیحی، دارای صهیونیزم اسلامی هم شد. از آن پس و تا زمان استقرار کامل در شبه جزیره حجاز و تا امروز، و به ویژه پس از شکست صهیونیزم های یهودی و مسیحی از انقلاب اسلامی، این حزب توانسته است با تصرف حرمین شریفین، در مواقع حساس به وظایف شیطانی خود عمل کند.
همچنین در سال ۱۹۰۷ م (۱۳۲۵ ق) و یک سال پس از استقرار مشروطه در ایران، این الگو برای عثمانی هم تجویز شد و در این کشور نیز مشروطیت برپا شد.
سرانجام و پس از تدارک مقدمات، در سال ۱۹۱۴ م (۱۲۹۴ش) جنگ جهانی اول شروع شد. نحوه گروه بندی کشورها در این جنگ بسیار جالب است. فرانسه و انگلستان که در تمام قرن پیش بر سر ابرقدرتی منازعه داشتند با یکدیگر متحد شدند و جالب تر این که روسیه را هم به عنوان کشور سوم در جمع خود پذیرفتند و “اتفاق مثلث” را تشکیل دادند. روسیه در دوران حمایت آنان از عثمانی، به ظاهر دشمن اصلی این دو کشور بود و در جریان جنگ کریمه این صف بندی ظاهری رعایت شده بود، اما اینک این سه کشور برای حذف آخرین امپراتوری اسلامی از صحنه با یکدیگر متحد شده بودند. از سوی دیگر در مقابل این اتفاق سه گانه، آلمان، اتریش-مجارستان و ایتالیا نیز”اتحاد مثلث” را به وجود آوردند.
آتش جنگ طبق سنت حزب شیطان با یک ترور شعله ور شد. ولیّ عهد اترش در سارایوو به دست یک جوان صرب کشته شد و بلافاصله اتریش به صربستان، آلمان به روسیه و فرانسه، و انگلستان به آلمان اعلان جنگ داد و در مدت کوتاهی یک صف بندی جهانی شکل گرفت. چین، ژاپن، رومانی، پرتغال و سپس ایالات متحده ی آمریکا و سرانجام ایتالیا با تغییر موضع، به اتفاق مثلث پیوستند و بلغارستان و عثمانی در مقابل آنان در جبهه اتحاد مثلث قرار گرفتند.
در سال ۱۹۱۵ و در گیرودار جنگ، قراردادی سرّی به نام سایکس-پیکو میان انگلیس و فرانسه و با اطلاع روسیه منعقد شد که بر اساس آن سرزمین عثمانی میان این دو کشور تقسیم شده بود. در پی این قرارداد بود که لورنس، جاسوس معروف انگلیس وارد حجاز شد و اعراب را به شورش علیه عثمانی تحریک کرد. پس از این شورش که به نقاط دیگر خاورمیانه هم سرایت کرد، شریف مکه اعلام استقلال نمود و خود را سلطان حجاز نامید. عثمانی هر روز ضعیف تر می‌شد. در سال ۱۹۱۷ ژنرال آلن بی یهودی انگلیسی، بیت المقدس را تصرف کرد و آن را پایان جنگ های صلیبی خواند. در همین سال روسیه دچار یک انقلاب کمونیستی شد و با استعفای تزار و روی کارآمدن لنین، نقش این کشور در سرنوشت جنگ کمرنگ شد. روسیه در این مقطع مأموریت خود را انجام داده و لازم بود برای مأموریتی دیگر آماده شود. در خصوص این برنامه بعداً سخن خواهیم گفت.
سرانجام در نوامبر ۱۹۱۸ با استفاده انگلیسی ها از تانک برای نخستین بار و ورود دیرهنگام و عافیت طلبانه قوای تازه نفس امریکا به صحنه جنگ، آلمان شکست خورد و جنگ اول با ده میلیون کشته و دو برابر آن زخمی، پایان یافت. پس از جنگ در سال ۱۹۲۰ در شهر “سور” فرانسه، پیمان صلحی میان سلطان محمّد ششم و متفقین به استثناء امریکا و شوروی بسته شد و به موجب آن امپراتوری عثمانی به پایان عمر طولانی خود رسید. عراق و فلسطین، دو سرزمین مهم و راهبردی آخرالزمانی، به انگلستان و سوریه و لبنان به فرانسه واگذار شد. شبه جزیره حجاز و جمهوری ارمنستان از عثمانی جدا شدند و ازمیر به یونان واگذار گردید. بدین شکل از امپراتوری عظیم عثمانی تنها ترکیه فعلی باقی ماند.
در عین حال مهمترین نتیجه جنگ اول را باید در نامه لرد بالفور وزیر خارجه انگلیس به لرد روچیلد یهودی در نوامبر ۱۹۱۷ جستجو کرد که پس از تصویب طرح حزب صهیونیست در کابینه انگلیس به او این چنین نوشت:
“لرد روچیلد عزیز!
در کمال خرسندی از طرف دولت انگلیس، مراتب ذیل را که در کابینه به نفع نهضت صهیونی طرح و تصویب شد به اطلاع شما می رسانم:
دولت اعلیحضرت پادشاه انگلیس، تأسیس کانون ملی یهود را در فلسطین با حسن نظر تلقی می‌کند و برای تسهیل و انجام این منظور از سعی و مجاهدت دریغ نخواهد شد، ولی واضح است که هیچ گونه اقدامی علیه حقوق عرفی و مذهبی مردم غیریهودی فلسطین و یا یهودیانی که در سایر کشورها سکونت دارند نباید به عمل آید. خیلی متشکر خواهم شد که این اعلامیه را به اطلاع اتحادیه صهیونی برسانید.
ارادتمند شما، آرتور جیمز بالفور.”(۱۴)
۱۰. ایران در جریان جنگ جهانی اول
اما داستان ایران و جنگ جهانی اول اندکی پیشتر و از قرارداد ۱۹۰۷ شروع شد. در گرماگرم پایان دوره ی استبداد صغیر و آغاز پادشاهی احمدشاه بود که با توجه به همه آنچه تاکنون در مورد ایران گفته ایم و خواهیم گفت، حزب شیطان درصدد برآمد تا پروژه مشروطه را با اشغال نظامی‌کامل کند. اوضاع آشفته پس از حوادث مشروطه و کم تجربگی و ناتوانی احمدشاه در اداره کشور، انگلیس و روسیه را به انعقاد قراردادی در این سال تشویق کرد که بر اساس آن ایران به سه منطقه شمالی تحت نفوذ روسیه، جنوبی تحت نفوذ انگلیس، و منطقه ای در جنوب شرق و به ظاهر بی طرف تقسیم می‌شد.
در پی این قرارداد نیروهای روس از مرزهای شمالی گذشتند، تبریز را به تصرف درآورده و در این شهر جمعی از بزرگان را اعدام کردند، و با لشکرکشی به شهر مشهد، گنبد امام رضا علیه السلام را به توپ بستند. انگلیسی ها نیز مناطق جنوبی ایران را که متعلق به خود می دانستند، تحت اشغال درآوردند. مجلس دوم پس از به توپ بسته شدن مجلس اول، در این دوره دوباره تعطیل شد. این وقایع نشان داد که دولت های خارجی در پی استقرار مشروطه واقعی هم در ایران نیستند و هدفی دیگر را در سر می پرورانند. در چنین شرایطی بود که جنگ جهانی اول آغاز شد.
رقابت بین دو طرف درگیر در جنگ برای ایران نتیجه ای جز تن دادن به اشغال بیشتر در بر نداشت. با حرکت نیروهای روسیه از قزوین به سوی تهران، جمعی از وزرا و نمایندگان مجلس و دیگر سیاسیون از تهران به قم، سپس به اصفهان و سرانجام به کرمانشاه مهاجرت کرده و در آنجا دولتی موقت را به ریاست مرحوم رضاقلی نظام مافی تشکیل دادند. عمر این دولت موقت که سیدحسن مدرس نیز یکی از اعضای آن بود، با پیشروی روس و انگلیس در خاک ایران و قطع ارتباط با آلمان و عثمانی به سرعت پایان یافت.
در این هنگامه بود که در اکتبر ۱۹۱۷م(۱۲۹۶ ش) در روسیه انقلاب شد. در کنار تمامی عوامل دیگر در شکل گیری انقلاب کمونیستی در روسیه، لااقل بخشی از ماجرا این بود که پس از اشغال ایران مقاومت های مردمی در پی درک ناتوانی دولت در جای جای کشور گرفته بود. یکی از مهمترین این هسته های مقاومت مربوط به روحانی دلیری بود از سرزمین گیلان به نام میرزا کوچک خان. نیروهای شجاع تحت امر وی با استقرار در محوری طولانی از آستارا و اردبیل تا ساری و بندرگز مانع اعزام نیرو از سوی انگلیس به روسیه شده بودند. برخورداری از این قدرت و عدم تصرف تهران، نشان از ماهیت ضد استعماری این جنبش دارد. در این شرایط لازم بود تا به نحوی میرزا از سر راه انگلیس بردارند.
این برنامه با انقلاب اکتبر اجرا و مدیریت شد. بلشویک ها پس از انقلاب از در دوستی با میرزا درآمدند و وی را به دلیل مواضع انقلابی اش می ستودند. در این وضعیت میرزا پس از آن که از جانب بلشویک ها مطمئن شد در ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ در رشت اعلام حکومت جمهوری انقلابی کرد. این تاریخ می توانست نخستین نیمه خرداد سرنوشت ساز در تاریخ انقلاب اسلامی ایران تلقی شود، اما حوادث پس از آن به نحو دیگری پیش می رفت. انگلیس که پس از انقلاب اکتبر صحنه را از رقیب دیرین خالی می دید، حضور نظامی خود را در مناطق شمالی ایران گسترش داد و تلاش کرد با انعقاد قراردادهایی نفوذ خود را در ایران کامل کند. قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیس از سوی وثوق الدوله که اینک نخست وزیر شده بود، ایران را به طور کامل تحت سلطه انگلیس قرار می داد. از سویی دیگر میرزا اندک اندک متوجه فساد عقیده و سوء نیت کمونیست های شوروی برای نفوذ در ایران شد و از در مخالفت با آنان در آمد.
روس ها نیز که اینک به “شوروی” تغییر نام داده بودند، در مذاکره با دولت ایران اعلام کردند که به محض خروج نیروهای انگلیسی، آنان نیز خاک ایران را ترک خواهند کرد. این توافق میان شوروی و انگلیس در خرداد ۱۲۹۹ (مه ۱۹۲۰) صورت گرفته بود. ریشه این امر را باید در طراحی انگلیس برای به قدرت رساندن رضاخان و همکاری شوروی با این طرح جستجو کرد. بدین شکل دولت ایران، شوروی و انگلیس بر سر میرزا کوچک خان و قیام انقلابی و دولت جمهوری وی توافق کردند. اندکی پس از آن خائنان نهضت و نفوذی ها دست به کار شدند و با ایجاد اختلاف در صف مبارزان جنگل، میرزا را بی یاور گذاشتند. انگلیسی ها نیز از طریق هوا وارد عمل شدند و پایگاه های آنان را مورد تهاجم قرار دادند. میرزا کوچک خان پس از عقب نشینی به جنگل و تلاش برای پی گیری مبارزه سرانجام در اوج غربت و مظلومیت در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در جنگل از سرما یخ زد و به شهادت رسید. داستان جنگل نیز با همه نقاط اوج و فرودش عبرتی دیگر شد برای انقلاب اسلامی.
همزمان با نهضت جنگل، شیخ محمّد خیابانی نیز در مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ در تبریز قیام کرد و از آن جا که انگیزه قیام مسلحانه و تجزیه طلبی نداشت، در مقابل هجوم نیروهای مخبر السلطنه-که با توجه به اشتهار به طرفداری از آزادی، از سوی مشیرالدوله نخست وزیر جدید، به استانداری آذربایجان منصوب شده بود- بی دفاع ماند و پس از تحمل سه ساعت بمباران، سرانجام به وسیله نیروهای قزاق، مظلومانه به شهادت رسید.
در جنوب نیز دلیرمردان تنگستان به رهبری رئیس علی خان دلواری مستقیماً با نیروهای انگلیسی درگیر شدند. متجاوزان انگلیسی که دریافتند در میدان جنگ نمی توانند حریف غیور مردان جنوب شوند، چون همیشه جاسوسان و خائنان را وارد صحنه کردند و سرانجام توانستند منافقانه رئیس علی خان را از پشت سر هدف گلوله قرار داده و به شهادت برسانند.
سرانجام در پی این پایمردی ها و جانفشانی ها بود که قرارداد ۱۹۱۹ ملغی و وثوق الدوله از نخست وزیری کنار رفت. اما استعمارگر پیر پس از این ماجراها همچنان در پی اجرای برنامه های خود در سرزمین آخرالزمانی ایران بود. پروژه ای که از مشروطه آغاز شده بود بایستی در ایران به انجام می رسید.
۱۱. جهان در میان دو جنگ
با استقرار انقلابیون بلشویک در روسیه، این کشور به “اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” تغییر نام داد، اما راه و رفتار همان بود که بود. با مرگ لنین در ۱۹۲۴ استالین به رهبری شوروی رسید. دوران او یکی از تلخ ترین و مخوف ترین دوره های حکومت در سرزمین همسایه شمالی ما است. استالین در یک مورد تنها در پی امتناع دهقانان از تحویل املاک خود به مزارع اشتراکی، حدود ده میلیون نفر از آنها را کشت و تعداد زیادی را به سیبری تبعید کرد. وی در اجرای برنامه های حزب شیطان، با شعار کمونیزم و ماده گرایی-که از روز نخست شعار شیطان بود-به ریشه کنی دین و مظاهر دینی این کشور پرداخت. در زمان او مساجد و کلیساها تخریب یا تعطیل شدند و جالب آنکه حتی به یک کنیسه یهودی در دوران او تعرضی نشد. هنوز هم صهیونیست ها در درون این کشور دارای نقشی مهم و تأثیرگذارند. اساساً ایده برپایی کشوری کمونیستی و مارکسیستی بر اندیشه های کارل مارکس استوار است که او خود نیز یک یهودی بود. سرانجام چنین مجموعه ای بی نظیر به نام کشور، درست در بالای سر ایران قرار گرفت که بی شک نمی تواند تصادفی باشد. نحوه رفتار این همسایه شمالی در دوره های بعدی، این ادعا را بیشتر ثابت می‌کند.
از سویی دیگر در همین دوره در ایتالیا روزنامه نگاری به نام “موسولینی” حزب فاشیسم را تشکیل داد و سرانجام پس از رسیدن به نخست وزیری، به خود لقب “پیشوا” داد. او با آلمان و ژاپن “دولت های محور” را تشکیل دادند که در ظاهر هدفشان مبارزه با کمونیزم بود. از این دوره به بعد ترس از کمونیزم و مبارزه با آن، ابزار و بهانه بسیاری از طراحی ها و برنامه های شیطان شد.
اما شاهکار این دوره مربوط به کشف شخصیتی به نام آدولف هیتلر است. ترس از نفوذ کمونیزم در آلمان و سنگینی غرامت های جنگ بر دوش این کشور و شوق مردم برای ظهور یک منجی، سبب شد تا جوانی ولگرد متولد شهر برانوم در مرز اتریش و آلمان، به سرعت پله های ترقی را طی کند و در سال ۱۹۳۳ صدر اعظم آلمان شود. وی پس از مرگ رئیس جمهور قدرت را در دست گرفت و به خود لقب پیشوا داد. او به کمک شاخت، وزیر اقتصاد، تورم را مهار و با مساعدت کمپانی “کروپ” صنایع آلمان را احیا کرد. وی در سال ۱۹۳۸ با برگزاری یک رفراندوم، اتریش را نیز به آلمان ملحق کرد و سپس تمام خاک چک اسلواکی را اشغال نمود. هیتلر بدین شکل آماده ایفای نقشی بزرگ تر در عرصه بین الملل شد.
در آسیا ژاپن به چین که درگیر مقابله با نیروهای “مائو” رهبر حزب کمونیست این کشور بود لشکر کشید و بدین شکل با تضعیف چین، زمینه را برای به قدرت رسیدن کمونیست ها در این کشور نیز همانند شوروی فراهم کرد. در هند “مهاتما گاندی” مبارزات خود را برای آزادی و استقلال هند آغاز کرد.
در خاورمیانه، عراق به رهبری فیصل اول با سپردن تعهداتی به انگلستان مستقل شد. در مصر، ملک فؤاد اول با شرایطی خود را از قید استعمار انگلستان رها کرد، ولی لیبی همچنان تحت سلطه استعمار ایتالیا باقی ماند. عمر مختار در همین دوره و در سال ۱۹۳۱ در راه آزادی لیبی به شهادت رسید. در اردن ملک عبدالله فرزند شریف حسین هنوز تحت سلطه انگلستان حکومت می‌کرد و سرانجام در حجاز آل سعود با اندیشه ای وهابی به حکومت رسیدند.(۱۵)
در ایران پس از شکست قرارداد ۱۹۱۹ و کوتاه شدن دست انگلیس، مقدمات یک کودتا از سوی این کشور فراهم شد. رضاخان میرپنج، یکی از فرماندهان نیروهای قزاق از سوی آیرون ساید، فرمانده نظامی نیروهای نظامی انگلیس در شمال ایران، با کمک سید ضیاء الدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد، شناسایی و تجهیز شد و در بامداد روز سوم اسفند ۱۲۹۹ از راه قزوین وارد تهران شد و پایتخت را به اشغال درآورد. به دنبال این کودتا سید ضیاء الدین نخست وزیر شد و رضاخان با عنوان “سردار سپه” فرمانده ارتش.
با بروز اختلاف میان نخست وزیر و رضاخان، انگلیسی ها به حمایت از رضاخان برخاستند و سرانجام توانستند حکم نخست وزیری او را از احمدشاه گرفته و شاه را نیز روانه سفر اروپا نمایند. رضاخان که در نبود احمدشاه زمینه را مساعد می دید از یک سو با کمک انگلیسی ها وی را با انواع حیله ها از بازگشت به ایران منصرف و از سوی دیگر با تبلیغات به مردم چنین القا می‌کرد که شاه علاقه ای به سرنوشت ایران ندارد. وی ابتدا پیشنهاد نظام جمهوری را در کشور داد ولی با مخالفت مرحوم مدرس و تشویق مردم به مقابله با آن، پیشنهاد خود را پس گرفت. سرانجام در سال ۱۳۰۴ با پشتیبانی کامل انگلیس و مخالفت های شخصیت هایی چون شهید مدرس و مصدق، ابتدا در مجلس شورا و سپس در مجلس مؤسسان، قاجاریه از سلطنت خلع و رضاخان به پادشاهی ایران برگزیده و سلطنت در خاندان او موروثی اعلام شد.
ظهور رضاخان در عرصه سیاست ایران و رسیدن وی به پادشاهی مهمترین نقطه عطف تاریخ این سرزمین تا آن روز بود. با سلطنت او، ایران به سرعت در سراشیبی سقوط و وابستگی قرار گرفت. در روایات ظهور، از زندیقی نام برده می‌شود که از قزوین خروج می‌کند.(۱۶) این روایت در همان زمان نیز مورد توجه علما و مردم قرار گرفت و به وی تطبیق داده شد.
رضاشاه به سرعت به اقداماتی اساسی برای پیشبرد اهداف حزب شیطان در سرزمین آخرالزمانی ایران دست زد. وی ابتدا برای تأمین منافع انگلستان از سویی و برخورد با قیام های احتمالی از سوی دیگر، ارتشی منظم و کلاسیک در ایران ایجاد کرد که ناکارآمدی و فروپاشی سریع آن در جریان اشغال، ننگی شد بر دامن دوران پهلوی. وی همچنین برای مهار نیروی عشایر و تخریب دامداری در کشور، آنان را اسکان داد، و سرانجام با هدف ایجاد راهی سراسری برای انتقال سریع نیروهای انگلیسی از جنوب به شمال، راه آهنی سراسری از بندر شاهپور تا بندر ترکمن با تبلیغات زیاد احداث کرد.
اما اقدام اساسی این پادشاه دین ستیز، در متحدالشکل کردن لباس، اجبار روحانیون به کنار گذاشتن لباس روحانیت، اجبار زنان به کشف حجاب و نهایتاً ممنوعیت برپایی عزاداری سیدالشهدا بود. این اقدامات که با رهبری و طراحی انگلستان صورت می‌گرفت، سبب خشم و مقاومت مردم شد که واقعه مسجدگوهرشاد یکی از نمونه های آن است.(۱۷) در جریان این واقعه عده زیادی شهید و مجروح شدند. سرانجام رضاشاه، تبعید و سپس به شهادت رساندن سیدحسن مدرس را نیز در آذر ۱۳۱۶ به کارنامه ننگین خود افزود. با این اقدامات حزب شیطان، مردم ایران به عنوان قوم آخرالزمانی حزب الله می رفتند تا پس از عبور از این کوره های گداخته برای روز موعود آماده شوند.
در ترکیه نیز عیناً اقداماتی مشابه ایران انجام گرفت. مصطفی کمال پاشا، که بعداً ” آتاتورک” به معنای پدر ملت ترک لقب گرفت، طی اقداماتی از سوی انگلیس به عنوان یک قهرمان ملی معرفی و در دومین مجلس ملی در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۳ با اعلام تبدیل نظام ترکیه به جمهوری، به ریاست جمهوری این کشور برگزیده شد. وی اصلاً یهودی و از اهالی شهر یهودی نشین سالونیک بود، سپس با عضویت در فراماسونری، عضو و رهبر حزب ترک های جوان شد. آتاتورک پس از ریاست جمهوری به شدت با اعتقادات اسلامی مخالفت و در ترکیه حکومتی لائیک برپا کرد. وی حروف الفبا را از عربی به لاتین و تاریخ اسلامی را به میلادی تغییر داد. منع فینه و چادر و تعدد زوجات، برقرار کردن ارث مساوی با مردان برای زنان و اعطای حق رأی به آنان، از جمله اقداماتی بود که هماهنگ با اقدامات رضاشاه در ایران، در ترکیه نیز رواج داشت. البته ظاهراً آتاتورک در جلب رضایت شیطان از هم حزبی خودش جلوتر بوده و لذا اقدامات رضاشاه را تقلیدی از وی دانسته‌اند.
۱۲. جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی اول زمینه را برای استقرار صهیونیزم و اسکان یهودیان در فلسطین مساعد ساخت. اما هنوز ایده ی تأسیس یک کشور صهیونیستی محقق نشده بود. جنگ جهانی دوم برای رسیدن به این هدف طراحی شده بود. در حالی که هنوز سربازان جنگ اول با خاطره های تلخ آن زنده بودند، ۲۱ سال بعد جهان درگیر جنگ دومی‌شد که ابعاد آن بسیار گسترده تر و مخرب تر از جنگ نخست بود. این نشان دهنده هنر جنگ افروزی صهیونیزم و حزب شیطان است که در قرآن کریم نیز بدان هشدار داده شده ایم.
آتش جنگ جهانی دوم با حمله آلمان به لهستان در سال ۱۹۳۹ م آغاز شد. با این حمله انگلستان و فرانسه نیز درگیر جنگ شدند، اما فرانسه در زمان نخست وزیری مارشال پتن با هیتلر صلح کرد و از جنگ خارج شد. فتوحات آلمان و دولت های محور به سرعت ادامه داشت تا لشکر آلمان در ۱۹۴۱ به طور ناگهانی و غیرمترقبه به شوروی حمله برد. در این میان استالینِ ضد دین، کلیساها را باز کرد و مردم را در اجرای مراسم دینی آزاد گذاشت. وی با اعلام این جنگ به عنوان یک جنگ ملی و میهنی توانست مردم را علیه آلمان ها بسیج کند و شوروی را تا مدتی سرپا نگه دارد. در این زمان بود که آمریکای تازه نفس کمی زودتر از جنگ اول، به کمک آمد و به همراه انگلیس تصمیم گرفتند تا از راه ایران به شوروی سلاح و مهمات برسانند. علاوه بر اصل کمک به شوروی، این فرصت و بهانه خوبی بود تا استعمارگران به شکلی موجه وارد ایران شوند و آرایش سیاسی این کشور را مطابق با شرایط جدید تغییر دهند.
کمی پیشتر از آغاز جنگ، انگلیسی ها ظاهراً تصمیم گرفته بودند برای جلوگیری از درافتادن آلمان به دام کمونیزم، این کشور را تقویت نموده و از مشکلات اقتصادی آن بکاهند. لذا به کشورهای تحت سلطه خود از جمله ایران در زمان رضاشاه دستور داده بودند که امکان فعالیت های تجاری و صنعتی آلمان را در این کشورها فراهم نماید. با تحرکات هیتلر و آغاز جنگ، این سیاست تغییر یافت تا در تیرماه ۱۳۲۰ متفقین از رضاشاه خواستند که آلمانی های مقیم ایران را اخراج کند. از آن جا که میان حزب شیطان هیچ بستگی و ولایتی نیست، رضاشاه به خیال آن که هیلتر پیروز این میدان خواهد بود از اجرای دستور سرباز زد و اعلام بی طرفی کرد. اعلام بی طرفی ایران به معنای باز گذاشتن دست هیلتر برای شکست شوروی بود. لذا در سوم شهریور ۱۳۲۰ ارتش انگلستان و شوروی وارد ایران شده و آن را اشغال کردند.
با ورود نیروهای متفقین، فرمان ترک مقاومت صادر شد و کابینه علی منصور سقوط کرد. در این شرایط حساس ذکاء الملک فروغی به نخست وزیری رسید. وی که سیاستمداری کهنه کار و یهودی بود، شرایط را برای استعفا و تبعید رضاشاه و جانشینی ولیّ عهد، محمّدرضا فراهم کرد و خود به تمشیت امور در کنار محمّدرضا شاه پرداخت.
با بازشدن راه ایران کمکهای زیادی به شوروی رسید و عقب نشینی آلمان آغاز شد. گشایش جبهه نرماندی در فرانسه که با تلفات زیادی صورت گرفت، سبب در هم شکسته شدن خطوط دفاعی آلمان در فرانسه شد و پس از آن آزادسازی پاریس در ۱۹۴۴ ژنرال دوگل به رهبری حکومت موقت فرانسه رسید. سرانجام با نزدیک شدن نیروهای متفقین به مقرّ هیتلر در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ وی دست به خودکشی زد و جنگ پایان یافت. حزب شیطان با کشف و استخدام هیتلر توانست جنگی بزرگ را سازماندهی و سرانجام ظاهراً به سود خویش به پایان برد. چنین نقشی را در دوران معاصر، صدام حسین ایفا نمود و سرانجام نیز به سرنوشتی مشترک با هیتلر مبتلا شد. حزب شیطان از حذف مهره های سوخته خود پس از انجام مأموریت هیچ ابا و باکی نداشت.
در یک نگاه کلی به جنگ جهانی دوم، این فاجعه بزرگ برای بشریت، دستاوردهای قابل ملاحظه ای برای حزب شیطان داشت. نخستین دستاورد آن ایجاد رژیمی اشغالگر و صهیونیستی به نام اسرائیل در سرزمین فلسطین بود. در سال ۱۹۲۰ و پس از جنگ اول “جامعه ی ملل”، قیمومت فلسطین را به انگلستان واگذار کرده بود. این تنها اقدامی‌بود که جامعه ملل در دوران کوتاه عمر خود انجام داد. اساساً به نظر می رسد که این جامعه تنها برای انجام چنین مأموریتی ایجاد شده بود. پس از جنگ دوم و تأسیس “سازمان ملل متحد”، شورای امنیت این سازمان با رأی به تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷، سبب پدید آمدن دولت غاصب اسرائیل شد.
زمینه این اقدام در جریان ادعایی دروغین و پر سر و صدا به نام “هولوکاست” ایجاد شد. (۱۸) این ادعا که علیرغم محافظت تشدید یهودیان و از آن در طول سالیان پس از جنگ تاکنون در قالب داستان ها و فیلمهای سینمایی و ایجاد ارعاب و تهدید برای مخالفان آن، در دوران معاصر با تحقیقات دانشمندانی بی طرف رنگ باخت و با شجاعت رئیس جمهور ایران در ایستادگی بر سر آن به زباله دان تاریخ پیوست، زمینه را برای مظلوم نمایی یهودیان فراهم ساخت و افکار عمومی را از درک حقایق پشت پرده عاجز گرداند.
دستاورد دوم حزب شیطان، قدرت گرفتن آمریکا در این جنگ و تبدیل شدن آن به ابرقدرت بود. از آن جا که سرزمین آمریکا با جبهه های جنگ در اروپا و آسیا به‌اندازه حداقل یک اقیانوس فاصله داشت، این کشور از خرابی های جنگ مصون ماند و پس از خاتمه آن توانست با توجه به ضعف مفرط اروپا پس از تحمل دو جنگ بزرگ، تبدیل به کشوری قدرتمند و ثروتمند شود. اضمحلال اروپا در جریان جنگ جهانی دوم و برآمدن آمریکا، ناظران شرایط امروز را متوجه حرکتی مشابه اما در بعد اقتصادی به نام “بحران اقتصادی غرب” می‌کند. نتیجه این بحران نیز می تواند فروپاشی اقتصاد اروپا و باقی ماندن سلطه اقتصادی امریکا و دلار باشد. نکته امیدوارکننده در بحران این دوره این است که صرف نظر از وضعیت اروپا، آمریکا نیز در دوره معاصر از چنان توانی برخوردار نیست که بتواند بدون در نظر گرفتن دیگر کشورهای غیراروپایی اهداف خود را محقق کند. شرایط بین الملل در این دوره با زمان جنگ دوم کاملاً متفاوت شده است.
سرانجام سومین دستاورد مهم حزب شیطان از جنگ دوم، آزمایش بمب اتم بر روی ژاپن و از سوی آمریکا بود. اینشتین-که اتفاقاً دانشمندی یهودی بود!-با اطلاع از قریب الوقوع بودن دستیابی آلمان ها به بمب اتم، این خبر را به روزولت رئیس جمهور امریکا رساند. امریکا نیز به سرعت دست به کار ساخت بمب اتم شد. این که آمریکا بدون استفاده از اطلاعات فیزیکدان آلمانی و جاسوسی یهودیان مرتبط با پروژه، تنها با راه‌انداختن طرحی سرّی به نام “مانهاتان” توانست با کمک دانشمندی به نام “اوپنهایمر” به تولید بمب اتم بپردازد، محل تأمل و پرسش است. سرانجام، آمریکا پس از آن که در سال ۱۹۴۲ پایگاه های تحقیقاتی اتمی آلمان را بمباران کرده بود، در ماه اوت ۱۹۴۵ دو شهر ژاپنی هیروشیما و ناگازاکی را بمباران اتمی‌کرد.
این در حالی بود که ادامه جنگ هیچ توجیهی نداشت و ژاپن در حال تسلیم شدن بود. تنها توجیه این اقدام می تواند سوء استفاده شیطان از اوضاع آشفته جنگ و نیاز آن به آزمایش بمب اتم و آزمون میزان تخریب آن برای اقدامات بعدی این حزب به ویژه در شرایط آخرالزمانی باشد. بمب اتم سلاحی است ویژه شیطان که با توجه به گستره تخریب آن، تنها می تواند آخرالزمانی را ایجاد کند که شیطان از طریق تبلیغ واقعه ای موهوم به نام جنگ آرماگدون (۱۹) در سر دارد. آخرالزمان شیطان آخرالزمانی حداقلی است و پس از جنگ آرماگدون-آن گونه که در فیلم های هالیوودی شان تبلیغ و القا می‌کنند-تنها عده کمی‌باقی مانده و بر زمین حکومت می‌کنند، اما به اعتقاد ما در آخرالزمان تنها همین گروه شیطان نابود می‌شوند و بقیه مردم جهان فوج فوج به دین خداوند وارد می‌شوند (۲۰). از این رو است که استفاده از بمب اتم به هیچ روی باورهای الهی و اسلامی نمی‌گنجد و تعریف نشده است.
نکته جالب در این بازی اتمی این است که با توجه به اهمیت عدد ۳۳ در آیین فراماسونری، بسیاری از اقدامات این حزب-ظاهراً برای خوش یمنی آن-بر روی عرض جغرافیایی ۳۳ درجه شمالی صورت می‌گیرد. این نوار در غرب از محل ترور کندی رئیس جمهور آمریکا در دالاس شروع می‌شود و پس از گذشتن از جزایر برمودا، جنوب لبنان در محل جنگ ۳۳ روزه و شمال فلسطین در محل آرماگدون، دمشق، بغداد، صحرای طبس در ایران، و شمال افغانستان، در شرق به هیروشیما و ناگازاکی ختم می‌شود.
سرانجام، پس از جنگ در جریان کنفرانسی در سانفرانسیسکو، نمایندگان ۵۰ کشور که علیه آلمان اعلان جنگ داده بودند، اساسنامه، “منشور ملل متحد” را به تصویب رساندند و مرکز سازمان را نیز در نیویورک تعیین کردند. سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۶ کلیه ی مؤسسات مربوط به جامعه ملل را در سوئیس تحویل گرفت. شواهد زیادی در دست است که این سازمان از اساس به وسیله فراماسون ها طراحی شد.(۲۱) هدف این سازمان تأمین صلح جهانی عنوان شده است، هدفی که پس از جنگ دوم هیچگاه محقق نشد.

ادامه دارد…
پی‌نوشت‌ها:
۹- مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج۱، ص ۳۳.
۱۰- زاهد زاهدانی، سید سعید، بهائیت در ایران، ص ۱۴۶.
۱۱- صلاحی، سهراب، پژوهشی در تاریخ معاصر: ایران و دو جنبش در نیم قرن (مشروطه و نفت)، ص ۱۰۰.
۱۲- صلاحی، سهراب، پژوهشی در تاریخ معاصر: ایران و دو جنبش در نیم قرن (مشروطه و نفت)، ص ۱۲۱.
۱۳- کیّالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، مترجم: محمّدجواهرکلام، ص ۳۱.
۱۴- حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم(بیت المقدس)، ص ۲۵۱.
۱۵- یکی از فرقه هایی که در مقابل اکثر مسلمین قرار گرفته، فرقه ای موسوم به «وهابیت» است. این فرقه منسوب به مؤسس آن، محمّد بن عبدالوهاب بن سلیمان نجدی است. او کسی است که با ادّعای احیای توحید و سلفی گری، همان عقاید و افکار ابن تیمیه را در شبه جزیره عربستان پیاده کرده و آل سعود نیز مجری افکار آن ها گشت. این فرقه از قرن دوازده تاکنون بر جای مانده است.
محمّد بن عبدالوهاب در سال ۱۱۱۱ هـ.ق متولد شد و در سال ۱۲۰۶ هـ.ق از دنیا رفت. دوران کودکی را در شهر خود «عیینه» در حجاز و به ویژه نجد سپری کرد. بعد از مدتی وارد حوزه علمیه حنبلی شد و نزد علمای «عیینه» به فراگیری علوم پرداخت. برای تکمیل دروس خود، وارد مدینه منوّره شد. بعد از آن شروع به مسافرت به کشورهای اسلامی نمود؛ چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد اقامت نمود. و به ایران نیز مسافرت کرد؛ در کردستان یکسال و در همدان دو سال ماند. آن گاه سفری به اصفهان و قم نمود و بعد از فراگیری فلسفه و تصوّف، به کشور خود، حجاز بازگشت. بعد از هشت ماه که در خانه خود اعتکاف نموده بود، بیرون آمد و فعالیّت خود را آغاز نمود. او با پدرش به شهر «حریمله» هجرت کرد و تا وفات پدر در آنجا ماند؛ پدر او در حالی وفات کرد که از او راضی نبود.
از آن جا که محمّد بن عبدالوهاب، عقاید خرافی خود که برخلاف عامه مسلمانان بود و از عقاید ابن تیمیه سرچشمه می‌گرفت را منتشر می ساخت، مسلمانان قصد کشتن او را کردند و او برای نجات جان خود به شهر «عیینه» فرار کرد. امیر شهر عیینه، عثمان بن معمر، به او قول یاری داد تا بتواند افکار و عقایدش را در جزیره العرب منتشر سازد. و برای تأکید این میثاق، خواهرش جوهره را به نکاح او درآورد. لکن این میثاق و ازدواج دوام نیاورد. به همین دلیل از ترس این که امیر او را ترور کند به «درعیه» شهر مسیلمه کذاب، فرار کرد. در زمانی که وی در «عیینه» بود با کمک امیر شهر، درصدد اجرای عقاید و افکار خود برآمد و قبر زید بن خطّاب را خراب نمود و این امر منجّر به فتنه و آشوب شد. در «درعیه» نیز با محمّد بن سعود-جد آل سعود-که امیر آن شهر بود، ملاقات کرد و محمّد بن سعود به او قول یاری داد تا در عوض، او نیز حکومتش را تأیید نماید. محمّد بن سعود نیز به جهت تأیید این میثاق، یکی از دختران خود را به نکاح او درآورد. اوّلین کار او این بود که حکم به کفر و شرک و ترور امیر «عیینه» داد و سپس آل سعود را برای حمله به «عیینه» تشویق کرد. در اثر آن حمله، مردم زیادی کشته شدند، و خانه هایشان غارت و به نوامیس شان هم تجاوز شد. این گونه بود که وهابیان حرکت انحرافی خود را با شعار نصرت و یاری توحید و محاربه با بدعت و شرک شروع کردند.
محمّد بن عبدالوهاب به اتهام اینکه مسلمانان متوسل به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شوند و بر قبور اولیای خود گنبد و بارگاه می سازند و به قصد زیارت قبور سفر می‌کنند و از اولیا طلب شفاعت می‌کنند و … همه مسلمانان را، بدون استثنا، تکفیر می نمود. پس از پیروزی بر «عیینه» به سرزمین های دیگر لشکرکشی کرده و به بهانه گسترش توحید و نفی «بدعت»، ‌«شرک» و مظاهر آن، از میان مسلمین به سرزمین نجد و اطراف آن؛ یعنی یمن و حجاز و نواحی سوریه و عراق حمله ور شدند، و هر شهری که عقاید آنان را قبول نمی‌کرد غارت کرده و افرادش را به خاک و خون می‌کشیدند. پس از ورود به قریه «فصول» از حوالی أحسا و عرضه کردن عقاید خود، مردم با آنان بیعت نکردند، در نتیجه سیصد نفر از مردان قریه را کشته، اموال و ثروت آنان را به غارت بردند. وهابیان با این افکار خشن، باعث ایجاد اختلاف و تشتّت و درگیری میان مسلمین شدند و دشمنان اسلام را خشنود نمودند. تا جایی که «لورد کورزون» در مدح وهابیت می‌گوید: «این عالی ترین و پربهاترین دینی است که برای مردم به ارمغان آورده شده است».(علی اصغر رضوانی، سلفی گری(وهابیت) و پاسخ به شبهات ص ۱۸۱)
۱۶- الغیبه للشیخ الطوسی الْفَضْلُ عَنِ ابْنِ أبِی نَجْرانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أبِی الجَارُودِ عَنْ بْنِ بِشْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفیَّهٍ قالَ قُلْتُ لَهُ قَدْ طالَ هَذَا الْامْرُ حَتَّی مَتَی قالَ فَحَرَّکَ رَأسَهُ ثُمَّ قَالَ اَنِّی یَکُونُ ذلِکَ وَ لَمْ یَعَضَّ الزَّمانُ انَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَجْفُوا الاِخْوانُ انَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَظْلِمِ السُّلْطانُ أنَّی یَکُونُ ذلِکَ وَ لَمْ یَقُمِ الزَّنْدیقُ مِنْ قَزْوِینَ فَیَهْتِکَ سُتُورَهَا وَ یُکَفِّرَ صُدورَهَا وَ یُغَیِّرَ سُورَهَا وَ یَذْهَبَ بِبَهْجَتِهَا مَنْ فَرَّ مِنْهُ ادْرَکَهُ وَ منْ حَارَبَهُ قَتَلَهُ وَ منِ اعْتَزَلَهُ افْتَقَرَ وَ منْ تَابَعَهُ کَفَرَ حَتَّی یَقُومَ بَاکِیانِ باکٍ یَبْکِی عَلَی دینِهِ وَ بَاکٍ یَبْکِی عَلَی دُنْیَاه (بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج۵۲، ص ۲۱۲)
شیخ طوسی در کتاب غیبت از محمّد بن حنیفه روایت کرده که گفت: از او (گویا مقصود پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام) باشد) پرسیدم: این امر کی واقع می‌شود و چه وقت خواهد بود؟ حضرت سر خود را تکان داد آنگاه فرمود: چگونه این امر (باین زودی) واقع می‌شود و حال آنکه زمانه هنوز فشار و سختی خود را وارد نساخته و بر برادران من جفا ننموده است؟ چگونه ممکن است آن امر واقع شود و حال آنکه هنوز آن سلطان ظلم و ستم نکرده است؟ چگونه این امر بوقوع می پیوندد و حال آنکه هنوز آن زندیق از قزوین قیام نکرده که پرده ناموس مردم آنجا را بدرد و سران آنها را تکفیر کند و حصار آنان را تغییر دهد و به ججت آن را از میان ببرد؟ هر کس از آن زندیق فرار کند، او را به چنگ آورد. و هر کس با او جنگ کند؛ بقتل رساند، و هر کس از وی کناره گیری کند فقیر شود، و هر کس از او متابعت کند کافر گردد! تا آنجا که مردم دو دسته می‌شوند: یک دسته برای از دست رفتن دین خود گریه می‌کنند، و دسته دیگری برای از دست رفتن دنیای خود می‌گریند.
۱۷- جنبش شیراز، مقدمه قیام مشهد
چند ماه قبل از قیام مردم مشهد، یعنی در یکی از شب ها جمعه ماه ذی الحجه سال ۱۳۵۳ ق، وزیر معارف مسافرتی به شیراز می‌کند به مناسبتی، مجلس جشنی با حضور قشرهای مختلف مردم برپا می‌شود. پس از ایراد سخنرانی ها و نمایش، در خاتمه، عده ای از دوشیزگان بر روی صحنه نمایان می‌شوند و ناگهان نقاب از چهره برمی‌گیرند و ارکستر آهنگ رقص می نوازد و دختران به پای کوبی می پردازند. در این هنگام، عده ای به عنوان اعتراض از آن جا خارج می‌شوند. روز بعد، این خبر مانند بمبی صدا می‌کند و عده ای از مردم در مسجد وکیل اجتماع می نمایند. سیدحسام الدین فالی که از عالمان و روحانیان با نفوذ شیراز بود، به منبر می رود و این گونه اعمال را تقبیح و محکوم می‌کند. خبر جنبش شیراز و تعطیل بازار تهران می رسد، به ناچار دستور گرفتاری سید حسام الدین صادر می‌شود و او را زندانی می‌کنند.
خبر گرفتاری حسام الدین فالی از روحانیان شیراز به حوزه علمیه قم، مشهد و تبریز می رسد. در تبریز دو مرجع بزرگوار، یکی آیت الله سید ابوالحسن انگجی و دیگری آیت الله آقا میرزاصادق، درباره تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض می‌کنند. از تهران دستور تعقیب داده می‌شود که آن دو نفر توقیف و به سمنان تبعید می‌گردند. در مشهد هم که دستور تغییر لباس، به همراه خبر جشن شیراز و گرفتاری فالی و تبعید دو نفر از عالمان تبریز، غوغایی برپا می‌کند و مراجع روحانی را سخت ناراحت نموده، جلساتی برای بحث و گفت و گو درباره این مسایل تشکیل می‌گردد. در این جلسات، مسأله تغییر لباس مطرح می‌شود و علما اظهار عقیده می‌کنند که دنباله تغییر لباس، به برداشتن حجاب منتهی خواهد شد و باید با شدت از آن جلوگیری نمود.
مسجد گوهرشاد، محل اجتماع و سخنرانی بر ضد لباس بیگانه و اسلام زدایی شده بود. با بازداشت برخی از عالمان مبارز، اجتماعات وسیع تر گردیده و لحن سخنرانان آتشین تر و شعار مردم تندتر شده بود. از مرکز به شهربانی مشهد دستور داده شد که واعظان معروف شهر را دستگیر کنند. اما گردهمایی فزاینده مردم در مسجد گوهرشاد برای شنیدن سخنان واعظان و روحانیان، بیشتر شد. علما و مجتهدان در منزل یکی از مراجع اجتماع کرده و تصمیم گرفتند که تلگرافی به شاه مخابره و او را از اقدامات ضد دینی اش منصرف سازند. این تلگراف به امضای هشت تن از علمای متعهد ارسال گردید. سپس خطبای معروف و مشهور چون شیخ مهدی واعظ خراسانی، شیخ عباس علی محقق و شیخ بهلول در مسجد گوهرشاد به منبر رفتند و مردم را بیش از پیش آگاه ساختند.
صبح جمعه ۲۰ تیر سال ۱۳۱۴، قزّاقان رضاخان برای متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و بی محابا به روی مردم تیراندازی کردند و در این ماجرا، حدود یک صد نفر کشته و زخمی‌شدند. اما مردم متفرق نگشتند و مقاومت کردند. پس از این هجوم، مردم از اطراف با ابزاری از قبیل داس، بیل، و چوب و … به طرف مسجد سرازیر شدند. مسجد گوهرشاد لبریز از جمعیت گردید. روحانیان به ترتیب بر بالای منبر حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گرفتند و به سخنرانی پرداختند. روز شنبه ۲۱ تیرماه در مسجد؛ شعارهای ضد سلطنت و ضد حجاب زدایی داده می‌شد و مسجد یک پارچه سرود مقاومت سر داده بود. وحشت مقامات دولتی را فرا گرفت. سرانجام رضاشاه دستور داد که همه را دستگیر و مجازات نمایند. سران شهربانی و آگاهی، نیروهای خویش را هماهنگ کرده، قرار گذاشتند پس از نیمه شب، تهاجم خود را آغاز نمایند. قزّاقان از قبل در نقاط حسّاس شهر و اطراف مسجد گوهرشاد مستقر شدند و مسلسل های سنگین را بر بام های مشرف به مسجد کار گذاشتند.
قزّاقان و نیروهای شهربانی و آگاهی که در اطراف مسجد و نقاط حساس شهر مشهد مستقر شده بودند، شایع کردند که برای حفاظت از بانک ها آمده‌اند. اسدی، نایب التولیه رضاشاه، از نقشه کشتار مطلع شد و چون می دانست که مجتهدان هم در مسجد هستند، درصدد برآمد که آن ها را از آن جا خارج کند. از این رو به دروغ پیغام فرستاد که تلگراف شما را اعلی حضرت همایونی پاسخ گفته، تشریف بیاورید برای مذاکره با این حیله مجتهدان را از کشیک خانه به مسجد دارالتولیه کشاند. او می دانست اگر مجتهدان و عالمان طراز اول در این حمله و یورش کشته شوند، خراسان یک پارچه آتش خواهد شد و این آتش، گسترش خواهد یافت و دیگر به هیچ روی نمی توان از آن جلوگیری کرد. پس با این حیله علما را از مسجد خارج ساخت.
پاسی از نیمه های شب دوازدهم ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسل های قزّاقان، حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) را به لرزه‌انداخت و سربازان شاه، به فرماندهی لشکر ایرج مطبوعی، برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد. عده ای از مأموران مخفی رژیم، پیش تر وارد مسجد شده بودند و قرار بود آن ها از داخل وارد عمل شده و راه را برای ورود نیروهای رضاخان به داخل مسجد هموار کنند و چنین شد. دژخیمان اسلحه به دست و پا به درون خانه خدا گذاشتند و همه مسجدیان را از دم تیغ گذراندند.
از روز یکشنبه ۲۲ تیر، دولت به توقیف و بازداشت علما و روحانیان مشهد اقدام نمود و عده ای از علما را توقیف کرد و عده ای از آن ها هم مخفی شدند. از جمله توقیف شدگان، آیت الله سید یونس اردبیلی و آقازاده فرزند آخوند ملامحمّدکاظم بودند. بیش از سی نفر از عالمان و واعظان را دستگیر کردند و شهر تقریباً حالت حکومت نظامی‌به خود گرفته و ورود خروج اشخاص به شهر، مسلتزم داشتن جواز بود. مأموران برای دستگیری شیخ بهلول جایزه تعیین کرده بودند. پس از رفع غائله، اداره شهربانی برای پیدا کردن عاملان واقعه دست به کار شد و عده ای تحت بازجویی قرار گرفتند و در نتیجه، اسدی، نائب التولیه آستان قدس هم که یکی از محرکان معرفی شد، بلافاصله دستگیر شد و تحت محاکمه قرار گرفت و در دادگاه نظامی‌به اعدام محکوم گردید.
http://www.hawzah.net/hawzah/magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4622&id=34235
۱۸- هولوکاست از دو واژه یونانی “Holos” به معنی “همه” و “kaustos”(در بعضی از متون به جای واژه kaustos از واژه kaiein استفاده شده است) به معنی سوزاندن و نابودکردن ترکیب یافته است.
این واژه روی هم رفته به معنی همه سوزی است و در اصطلاح از آن به قربانی یا قربانی بزرگ یاد می‌شود و به واقعه ای اطلاق می‌شود که در فاصله سال های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۴ (در جنگ جهانی دوم) قریب به ۶ میلیون یهودی از سراسر اروپا جمع آوری و به اردوگاه های مرگ در آلمان و لهستان مانند اردوگاه “آشویتس” که مهمترین آنها بود، فرستاده و در کوره ها سوزانده شدند. همچنین قتل های دسته جمعی رده دومی هم وجود داشت که یهودی ها را وارد اتاق های بزرگی می‌کردند که دوش هایی در سقف داشتند و پس از بستن درها؛ از دوش ها گازی به نام “زیلکون ب” خارج می‌شد و موجب خفگی همه می‌گردید. در اواخر جنگ جهانی دوم صحنه های دلخراش بعضی از اردوگاه های اسرا، و اجساد روی هم انباشته شده که از بیماری تیفوس جان داده بودند، زمزمه های کوره های آدم سوزی را افزایش داد و صهیونیست ها با ابزار تبلیغاتی خود به طور گسترده روی این مسأله سرمایه گذاری کردند. اما حقیقت امر چیز دیگری بود.
در اوایل دهه ۸۰ قرن ۲۰، تعدادی از اعضای آژانس بین المللی صهیونیست ها، از جمله، «پی یر ویدال ناکه»، «سرژ ولز»، «فرانسوا براریدا» تحت سرپرستی «رنه ساموئل سپرات» خاخام معروف فرانسه، با استناد به داستان ساختگی کشتار ۶ میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم به عنوان پیشگیری از فراموش شدن مظلومیت این قوم! پیش نویسی قانونی را تهیه کرده و در ژوئیه سال ۱۹۹۰ میلادی در فرانسه به تصویب رساندند که بر اساس آن «هرگونه تردید درباره «هولوکاست»، اعم از تردید درباره کشتار-مورد ادعای-یهودیان در جنگ جهانی دوم، وجود اتاق های گاز و حتی کمترین تردید در رقم ۶ میلیونی یهودیان کشته شده، جرم تلقی می‌شود! و هر کس در فرانسه از این قانون تخلف کرده و در سه موضوع یاد شده تردید کند به یک ماه تا یک سال زندان و پرداخت ۲ هزار تا ۳۰۰ هزار فرانک جریمه محکوم می‌شود.» بعدها با فشار آمریکا، انگلیس، فرانسه و آژانس صهیونیستی، این قانون در سایر کشورهای اروپایی نیز به تصویب سید. به طوری که امروزه هرگونه تردید درباره هولوکاست مورد ادعا و ابعاد و اجزاء آن در اروپا جرم تلقی می‌شود!
واژه هولوکاست هر ساله با فرارسیدن ۲۷ ژانویه روز جهانی یادبود هولوکاست بطور گسترده تری در رسانه ها منعکس می‌شود و رژیم غاصب اسرائیل هر ساله با استفاده از تبلیغات مربوط به آن جهانیان را نسبت به ظلمی‌که به ادعای آنها در گذشته بر یهودیان روا داشته شده سرزنش می‌کند.
http://www.rahpouyan.com/article/showart.asp?sid=713&aid=591
۱۹- آرمگدون واقعه ای است که مسیحیان باور دارند در آخرالزمان روی خواهد داد. کلمه آرمگدون از کلمه «مگیدو» (مجدّو) که شهر مهمی در فلسطین قدیم بود ریشه گرفته است. بسیاری از محققان بر این باورند که آرمگدون از «هرمجدون» به معنی تپه مجدّو گرفته و وقوع معرکه جنگی در این منطقه پیشگویی شده است.
از نظر یهود و نصارا این معرکه جنگی بس عظیم و خطرناک در پایان تاریخ بشر اتفاق خواهد افتاد. «هرمجدون» کلمه ای است مشتق از «هر» به معنای کوه، «مجدو» که اسم وادی یا کوه کوچکی در شمال فلسطین است. اهل کتاب گمان می‌کنند مساحت معرکه این جنگ از منطقه مجدو، در شمال فلسطین تا ایدوم در جنوب امتداد دارد (حدود ۲۰۰ مایل). «مجدو» در ۱۸ مایلی «بندر حیفا» در اسرائیل شمالی و ۵۵ مایلی شمال بیت المقدس واقع است.
موقعیت استراتژیکی مگیدو (مجدّو) بیش از مساحتش به آن اهمیت بخشیده است. این منطقه مشرف بر کوه های اسرائیل شمالی است و به روستای «اسدارلسون» نیز معروف است. در قدیم فلسطین شمالی به ویژه منطقه مگیدو به علت محافظت از شرقی ترین راه به «منطقه حاصلخیز» اهمیت نظامی داشت. جاده عبوری میان سه قاره آفریقا، آسیا و اروپا که از مغرب به دریای مدیترانه و از مشرق به صحرای عربستان می رسید تحت قلمرو کهن اسرائیل بود. این منطقه کوچک ارتباطی بین دریا و دشت، سرزمین استراتژیکی بود که ۳ قاره را به هم وصل می‌کرد. این پل باریک، منطهق ای چنان مهم بود که نظامیان دائماً بر سر به دست آوردن آن در حال حنگ بودند. در گذشته قسمت هایی از قلمرو اسرائیل گذرگاه های مهم نظامی‌به حساب می آمد. تاکنون بیش از ۲۰۰ جنگ در این منطقه با اطراف آن رخ داده است. به همین خاطر یکی از محققین آن را «سرزمین جنگ قرون» نامیده است.
دوران های هفت گانه آخر الزمان
مسیحیان صهیونست معتقد به ۷ مرحله یا ۷ مشیت الهی اند که به ترتیب در آخرالزمان به وقوع می پیوندد.
۱- بازگشت یهودیان به فلسطین
۲- ایجاد دولت یهود در آن
۳- موظه شدن بنی اسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل
۴- دوره وجد یا سرخوشی، یعنی به بهشت رفتن کلیه کسانی که به کلیسا ایمان آورده‌اند.
۵- دوره ۷ ساله حکومت رجال یا آنتی کریست (ضد مسیح) و فلاکت یهودیان و سایرین (دوران فلاکت)
۶- وقوع جنگ آرمگدون یا جنگ همه گیر که در آن، همه زمین به سختی نابود خواهد شد.
– شکست لشکریان دجال و ایجاد حکومت مسیح به پایتختی قدس (اورشلیم).
در این دوره، اعتقاد بر آن است که مرحله اول (تا سال ۱۹۴۸) و دوم (در سال ۱۹۴۸) تحقق یافته و دنیا در مرحله سوم (کلیسای تلویزیونی) به سر می‌برد. حامیان یهود که در شبکه های تلویزیونی کار می‌کنند. در حقیقت نمایندگان صهیونیسم مسیحی هستند که توانسته‌اند از طریق فعالیت خود-که بزرگ ترین و مهم ترین جنبش هنرانی در تاریخ مسیحیت (آمریکا) به شمار می رود ساختاری تحت عنوان (کمربند تورات) در سراسر ایالت های جنوبی و مرکزی امریکا ایجاد کنند. در این مناطق گروه های گسترده ای از مسیحیان تندرو و مؤمن به پیشگوی آرمگدون با پایان جهان یا ظهور مسیح (علیه السلام) سکونت دارند. آنان معتقدند حضرت مسیح (علیه السّلام) جهان را از شر و گناه نجات خواهد داد. البته پیش از ظهور حضرت مسیح جنگ هسته ای شعله ور خواهد شد به طوری که در جریان آن، ۳ میلیارد انسان جان خود را از دست می دهند.
این بنیادگرایان معتقدند نیروهای شر بی ایمان-منظور اعراب و مسلمانان-علیه اسرائیل متحد خواهند شد و ارتشی ۴۰۰ میلیونی، دشمن مسیح، گرد خواهند آورد و با او خواهند جنگید، اما مسیح، اولین ضربه را، با سلاح های کشنده خود، بر آن ها وارد خواهد آورد و این ارتش را از بین خواهد برد و خون تا افسار اسب ها خواهد رسید. این جنگ فرجامی خوشایند خواهد داشت و با ایمان آوردن یهود به مسیح، به عنوان منجی ایشان، به پایان خواهد رسید، پس از این که ۲ سوم آن ها در این نبرد از بین می روند. و بقیه مراحل تا سال ۲۰۰۷ و یا به اعتقاد برخی تا سال ۲۰۲۶ تحقق می‌یابد. البته در رابطه با جنگ حضرت مسیح اختلافاتی به چشم می خورد ولی یکی دیگر از روایت ها است که مسیح در دوره چهارم می آید و در برابر مسیحیان صهیونیست ظاهر می‌شود و عده ای به روایتی ۱۴۴ نفر را با سفینه به بهشت می‌برد و در آن، به مشاهده ی نابودی جهان طی جنگ آرمگدون می نشیند ولی مسیح در گیرودار نابودی جهان، به زمین برمی‌گردد و در جنگ آرمگدون، بر سپاه پیروز می‌شود.
مطابق اعتقادات مسیحیان صهیونیست، حوادث زیر باید به وقوع بپیوندد تا مسیح دوباره ظهور کند و البته پیروان نظریه و اندیشه مسیحیت صهیونیست، وظیفه دارند، برای تسریع در عملی شدن این حوادث کوشش نمایند:
۱- یهودیان از سراسر جهان، باید به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گستره ای از رودخانه نیل تا فرات به وجود آید. یهودیانی که دست به این مهاجرت می زنند اهل نجات خواهند بود.
۲- یهودیان باید مسجد الاقصی و صخره در بیت المقدس را منهدم کنند و بر جای آن، معبد بزرگ یهودیان را بنا نهند.
۳- روزی که یهودیان مسجد الاقصی و صخره را منهدم نمایند جنگ نهایی مقدس یا آرمگدون به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز شده و در این جنگ تمام جهان نابود خواهد شد.
۴- روزی که جنگ آرمگدون آغاز می‌شود، تمامی مسیحیان، توسط یک سفینه از دنیا به بهشت منتقل می‌شوند و از آنجا همراه مسیح نظاره گر نابودی جهان و عذاب سخت خواهند بود.
۵- در جنگ آرمگدون، زمانی که ضد مسیح یا دجال، در حال دست یابی به پیروزی است، مسیح همراه مسیحیان به بهشت رفته، ظهور می‌کند، ضد مسیح را شکست می دهد و حکومت جهانی خود به مرکزیت بیت المقدس را بر پا خواهند کرد.
$ اعتقاد به آرمگدون
در نظرسنجی ای که دانشگاه اکرون در سال ۱۹۹۶ پیرامون دین و سیاست انجام داد مشخص کرد که ۳۱% مسیحیان تأیید کننده این عقیده هستند که: جهان در نبرد آرمگدون به فرجام خویش خواهد رسید. این بدین معناست که ۶۲ میلیون آمریکایی با این نظام عقیدتی موافق هستند.
این اعتقاد بخش وسیع و گسترده ای از مردم است و فرهنگ و راویان مذهبی خاص خویش را دارد. لذا این افکار و اندیشه ها تأیید حمایت مادی و سیاسی این گروه از مردم را به خود اختصاص داده است که ده ها میلیون بنیادگرای آمریکایی و اروپایی تشکیل می دهد و در چارچوب ۲۵۰ سازمان انجیلی اصولگرا فعالیت های خود را دنبال می‌کنند و تمام آن ها پشتیبان بی چون و چرای اسر

همچنین ببینید

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *